سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

معرفت و عقلانیت #خاطره_هاومخاطره_ها

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۴ ق.ظ

معرفت و عقلانیت 

 

    #خاطره_هاومخاطره_ها

#شفیعی_مطهر

گفت : دعاکردن نیز نیاز به معرفت و عقلانیت دارد.

گفتم : البته همه کردارها و گفتارهای انسان باید با بهره گیری از عقلانیت و معرفت باشد. اما منظور شما از نیاز دعا به عقلانیت چیست؟

  گفت : می خواهم روایتی برایت بخوانم.

 گفتم : گوش می کنم.

گفت : پیامبر مهربان که همواره جویای احوال مسلمانان می‌شد، شنید یکی از یارانش بیمار شده است. پس به عیادت او رفت و کنار بسترش نشست و احوال پرسی کرد. بیمار گفت: در نماز مغرب که با شما به جماعت خواندم، شما سوره «قارعه» را خواندی. تحت تأثیر قرار گرفتم و عرض کردم: خدایا! اگر من در پیشگاه تو گنهکار هستم و می‌خواهی مرا عذاب کنی، در همین دنیا مرا عذاب کن. اینک می‌بینی که گرفتار بیماری هستم. پیامبر اکرم(ص)  فرمود: درست نگفتی. باید بگویی:

رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛

پروردگارا! هم در دنیا و هم در آخرت به من پاداش بده و مرا از عذاب دوزخ حفظ کن. (بقره:201)

آن‌گاه پیامبر برای وی دعا کرد و او بهبود یافت.                

    (سفینة‌البحار، ج1، ص 208)

 گفتم : اتفاقا من هم درباره این نکته خاطره ای جالب دارم . 

                               ... و یک خاطره

   در سال های ۶۸- ۱۳۶۷ من به عنوان مدیر کل آموزش و پرورش کهکیلویه و بویراحمد در خدمت فرهنگیان آن استان بودم . ماه رمضان آغاز شده بود . من در برنامه های ویژه سحر و افطار رادیو یاسوج صدا و نام فردی به نام آقای دکتر ریاضی می شنیدم . این نام ، یادآور نام یکی از استادان من در دهه ۱۳۵۰ بود .

   روزی خبرنگار صدا و سیمای یاسوج برای مصاحبه با من به دفتر کارم آمده بود . فرصت را مغتنم شمردم و از ایشان پرسیدم :

  این آقای دکتر ریاضی کیست که اخیرا نام او را در برخی برنامه ها می شنوم؟ 

   سپس استاد قدیمی خود را که به همین نام بود، معرفی کردم و گفتم : می خواهم بدانم آیا ایشان همان استاد من است ، یا نه؟

  ایشان گفت : من همین الان کار را آسان می کنم . شما اجازه دهید با همین تلفن شماره ایشان را می گیرم و خودتان با ایشان صحبت کنید.

  خبرنگار مزبور فورا شماره دفتر رادیو را گرفت و پس از فراخواندن آقای دکتر ریاضی گوشی را به من داد.

  من به محض آغاز سخن تا خود را معرفی کردم، آقای دکتر ریاضی شروع کرد به خواندن شعری که من در همان دوران دانشجویی سروده و در کلاس خوانده بودم. من در ضمن خوشحالی از یافتن دوست و استاد قدیمی خود، از حافظه شگرف ایشان شگفت زده شدم.

   شایان یادآوری است در همان سال های دهه ۱۳۵۰ من شعر « منتظر اما مبارز» را ( متن کامل شعر در وب نامه مدارا هست) تازه سروده بودم . روزی این شعر را در کلاس این استاد ادبیات خواندم . استاد ضمن تشویق بسیار از من خواست تا اجازه دهم این شعر توسط دانشکده چاپ و توزیع شود . من گفتم : استاد! محتوای این شعر سیاسی است و برای ما و شما گرفتاری ایجاد می کنند . اما ایشان با اصرار دفتر مرا گرفت و زیر این شعر خطاب به رئیس دانشکده نوشت:

 این شعر جنبه انسانی و اجتماعی دارد و لازم است چاپ و بین دانشجویان توزیع شود .( هنوز آن دفتر و عین دست خط استاد را دارم.)

  ضمنا خطاب به دانشجویان گفت : من به امام زمان(عج) اعتقاد داشتم ، اما با شنیدن این شعر اعتقادم صد چندان شد.

    البته پس از کلاس دوستان مرا از چاپ و انتشار آن به علت احتمال گرفتاری منع می کردند ، ولی من در شب متن این شعر طوبلانی را روی چندین صفحه کاغذ A4 بازنویسی کردم و صبح روز بعد شعر را با نام مستعار « ع . ر . تنها » جهت چاپ به دانشکده دادم . آنان نیز با همین نام در تیراژی وسیع چاپ و بین همه دانشجویان منتشر کردند.

  بعدا این شعر توسط انتشارت شفق قم به مدیریت آقای تقی انصاریاتن چاپ شد؛ ولی ساواک ، ناشر کتاب این شعر( آقای تقی انصاریان ) را باز خواست می کند که شاعر این شعر را معرفی کند،  ایشان یک نسخه از همین پلی کپی را ارائه می کند و می گوید که شاعر را نمی شناسد و منبع کتاب " منتظر اما مبارز " همین پلی کپی است.

  گفت : دنباله خاطرات یاسوج چه شد؟ 

گفتم : آن روز هر دو اظهار علاقه کردیم به دیدار یکدیگر برویم . البته من به خاطر رعایت احترام استادی به اتفاق معاونان اداره کل به دیدار ایشان در مرکز صدا و سیمای یاسوج رفتم .

   به محض رو به رو شدن با ایشان دستم را دراز کردم تا با ایشان دست دهم و روبوسی کنم ، با کمال تعجب دیدم دست راست ایشان از مچ قطع شده است!

  ایشان خود شگفتی مرا دریافت و گفت بنشینید تا ماجرای قطع دست خود را برایتان بگویم . سپس توضیح داد :

   سال گذشته در چنین ایامی در ماه مبارک رمضان من در جایی نشسته بودم . در دل خود با خدای خود راز و نیاز می کردم . از جمله از خدا خواستم که اگر من در دنیا گناهانی دارم ، مجازاتش را در همین دنیا ببینم که در آخرت مشکل عذاب اخروی نداشته باشم. پس از این راز و نیاز به اتفاق دوستان برخاستیم و به یک مینی بوس سوار شدیم . بین راه همان گونه که با دوست بغل دستی مشغول صحبت بودم  و دست راستم از پنجره بیرون بود . ناگهان دستم بین دیواره مینی بوس و تیر چراغ برق قرار گرفت و له شد. مرا از آنجا به بیمارستان بردند و در نهایت چاره کار قطع دست شد. من این عذاب دنیوی را بدل از عذاب اخروی می دانم که خود از خدا خواسته بودم .

   در اینجا من به استاد گفتم: استاد ! رحمت و رافت خدا بیش از آن است که بنده گنهکار را عفو نکند . آیا نمی شد شما وقتی از خدا انتقال عذاب آخرت را به دنیا خواستید ، از خدای رحمان و رحیم ، بخشش گناه را درخواست می کردید؟

 ایشان ضمن تایید عرض من گفتند

آن موقع چنین شعور و معرفتی نداشتم که این گونه دعا کنم . 

-----------------------------------

برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : 

telegram.me/amotahar

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی