سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۳۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 059

 

«دل های دریایی» و «سینه های مسیحایی»

من دلی «زلال» و پر از «ملال»را دیدم 

که آن را صد بار «خَستند» و هزار بار «شکستند»؛ 

اما صاحبدل هرگز کینه ای «نیندوخت» و دل شکستن را «نیاموخت».

بنابراین هرگاه خود را با او «می سنجم»، از هیچ کس «نمی رنجم»!

این «سینه های تنگ» است که «کینه های شرنگ» را می پرورند، 

ولی «دل های دریایی» و «سینه های مسیحایی»،

دلی «بی کینه»  دارند و «سینه»ای چون «آیینه»!

دریادلی را از دلِ دریا بجوی،نه از دلِ جوی!

 کینه را از سینه باید کَند زود

کینه چون دیرینه شد نتوان زدود

 

#شفیعی_مطهر

------------------------- 

خَستن:آزردن،آزردن،زخم کردن،زخمی کردن

شرنگ: سم،زهر،هر چیز تلخ،حنظل

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۷:۳۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 589

 

 «نماد فروتنی» و «نمود خودشکنی»


  در «ارزیابی ارزش ها» و «بی حسابی لغزش ها»،

 مداد پاک کن «نماد فروتنی» و «نمود خودشکنی»است ؛

زیرا او به خاطر «گناه همگنان» و «اشتباه دیگران» خود را کوچک می کند. 

او خود را «می فرساید» تا لغزش های دیگران را «بزداید».

این گونه می توان جوانمردیش را «آزمود» و پایداریش را «ستود». 

 بکوشیم تا برای همه انسان ها چون «مسحِ مسیحا» باشیم 

و هماره «خطِّ خطا» را بپوشانیم! 

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

مسح: پاک کردن،دست مالیدن

مسحِ مسیحا: اشاره به زنده کردن مُرده توسط حضرت مسیح(ع)

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۵:۵۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 معلم؛با رسالتی بهارین و بهارآفرین  

 

#شفیعی_مطهر

 

امام سجاد(ع) : 

   «لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»

اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فایده اى است، آن را می طلبند اگر چه با 

ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب ها باشد.

              نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم

               چـــو غلام آفتـــــابم هــــمه ز آفــــتاب گــــویم

 معلم را روشنگری می دانند که چونان شمع می سوزد و جمع را می سازد. 

اما اگر سوز و سازش را بنگریم و برگ و برش را بنگاریم،در می یابیم که این تشبیه

 بسی بی انصافانه و بسیار ناعادلانه است؛  زیرا شمع را می سازند تا بسوزد ، ولی

 او می سوزد تا بسازد.

معلم شمعی است گدازنده که خون سپید سپیده را با اشک دیده درمی آمیزد و در

 رگ های شب می ریزد. 

   معلم روشنگری است که شب های سرد و لحظه های درد را با اشک سبز بهار 

و خون سرخ گلنار رنگ آمیزی می کند.  

  معلم شب ستیزی است که زلال سپید سحر را به روی شن زار شب می ریزد و

 سینه ریز نور را بر سینه شب دیجور می آویزد.

    معلم پیامبری است که رسالت دارد تا از ایثار ، سرمایه اندوزد و سایه بر سر هر

  همسایه اندازد . از پیامبران پیشه آموزد و انسان را اندیشه بیاموزد.

اکنون بار دیگر نسیم بهاری در کوچه باغ های اردیبهشت شادمانه شکوفه می ریزد ، و جانانه مشک می بیزد.

زلال سپیده از لابه لای شاخساران می تراود ، و بر مخمل سبز سبزه ها می آرامد.

رایحه  سُکرآور سحر آرام  و رام پرده سیاه شب را می شکافد و بر لب های سرخ غنچه می شکوفد.

رویای رنگین ریشه از زبان تُرد جوانه سرود سبز بهار را می سراید.

هر پنجره  باز هزار حنجره آواز دارد ، و در هر آواز، هزار پرده راز.

تک سوار زرّین خاوران پای در رکاب می کند و هیولای سیاه شب ذرّه ذرّه از خجالت آب می شود.

ترنّم سبزِ درخت ،گوش لحظه ها را می نوازد و شوق شکوفایی را در دل تنگ غنچه بر می انگیزد.

هر نَفَسِ نسیم، کوله باری از شمیم بر دوش دارد و دنیایی از شادی در آغوش.

قامت رسای سرو،قیامت می کند و بر سجّاده  سپیدِ سحر نمازِ سبز مکرّر را قامت می بندد.

انفجارِ عطر انباشته در دل تنگ غنچه پرنیانِ باد را عطرآگین می سازد و مشامِ جان ها را با رایحه  مُشکین می نوازد.

صبا نرم می وزد ، و گرم می گذرد ، سبدسبد لاله می آورد و سبو سبو ژاله می بارد. شراره بیاض و فوّاره فیّاضِ فلق دامنِ ظلمتِ مطلق را بر می چیند ، و تا دامنه  خونین شفق ره می پیماید.

بهار می آید غمّاز و دلنواز با صد کرشمه و ناز ، اما نه او را پای پایایی است و نه سرِ ایستایی. چون  مرغِ طایر می گذرد و خاطره ای در خاطر می گذارد . شاداب به هر بوستان سر می کشد و با شتاب به سوی هجران پر می کشد.

اما من گلی را می شناسم که همیشه بهار است و اندیشه تبار. 

او بهاری است دائم،زیرا انسانی است «معلم».

نَفَسِ او نه تنها بهارین است ، که خود بهارآفرین است.

خورشید از افقِ چشمان او طلوع می کند و یک آسمان ستاره در شب چشمانش برق می زند.

پیچک های مهربانی بر ساقه نگاهش پیچیده و بهار از خلال لب های او لبخند می زند.

نیلوفرهای حکمت از شاخساران دستانش می روید و غنچه های محبّت بر لبانش می شکفد.

یاس های سپیدِ سعادت از سرشاخه های بیانش می جوشد و شکوفه های شرافت از سبد سخنانش فرو می ریزد.

هزاران نهر نور نوشیده تا تشنگان معرفت را جرعه ای از زلال طهور بنوشاند.

اوست که به گل های شقایق رنگ بخشیده و به جان های عاشق ، فرهنگ.

اگر نرگس ، طهارت نگاهی ، و پیچک ، طراوت پگاهی دارد ، از او دارد.

با آن که عمق بودنش از سرمای « فقر» یخ زده ، گرمای « فخر» از شراره زبانش زبانه می کشد.

پنجره پلک هایش به روی باغ هوس ها بسته است.از وابستگی به اغیار وارسته و به یار، دل بسته است.

هر گاه ابر غم ، آسمان دلش را فرا گیرد از دیدگان، باران درد فرو می بارد ، اما یاران را دلسرد نمی کند.

با صخره های سخن مناره ای می سازد به ندای ایمان و به بلندای آرمان ؛ تا گمشدگان را راه نماید و بی خبران را آگاه فرماید.

آیینه ها از سینه  او صفا می اندوزند و وفا می آموزند.

زمزم چشمه سار ، تکرار تبسّم اوست و زمزمه جویبار ، تکرار ترنّم او.

ساقه  سبز نگاه او پُر است از جوانه های امید و شکوفه های نوید.

حضور هیچ حاضری تنهایی او را پُر نمی کند . اصلاً او هیچ گاه تنها نیست ، زیرا در دل ، ایمان ناب دارد و در دست ،کتاب.

از عدم تکلّف شاد است و از قید تعلّق آزاد ؛ نه آنش اسیر کرده  و نه اینش، زمین گیر.

سایه  بلند او همسایه  دل های دردمند است و هم پایه  درون های نژند.

رویش زرد است و درونش پُر درد ؛ اما همچنان استوار و جوانمرد است و با جور و جهل و جمود، در حال نبرد.

تنهایی برترین یار او  و شکیبایی بهترین یاور اوست.

انتهای ابهام نگاهش را هیچ پژوهنده ای نکاویده ، و هیچ جوینده ای ندیده است.

او زبان گل ها را می فهمد و پیام جوانه ها را می شنود. راز رویا را تعبیر  و رمز روایت ها را تفسیر می کند.

آنچه را دیگران به رویا می بینند، او به رویت می بیند و آنچه را به ریا می گویند، او به روایت می گوید .

از ارزش ها پاس می دارد  و از شاخسار تُرد نگاه شاگردان گل های سپاس می چیند.

قیام او قائمه  قانون است  و رهنمودهای او برای همه رهنمون است.

او مجسّمه  همه  ارزش هاست و همه  ارزش ها درقامت او مجسّم است،

زیرا او « معلّم» است.

هفته بزرگداشت مقام معلّم را به حضور همه  آیینه داران آیین معرفت و استادان درسِ محبّت تبریک و تهنیت می گویم. از خداوند بزرگ مسألت دارم که به ما و به همه  افراد جامعه توفیق عنایت فرماید تا ارزش های فرهنگی را پاس داریم و استادان فرهنگ آفرین را سپاس گوییم.

. اکنون در آستانه هفته بزرگداشت مقام والای معلم خرسندم که خاضعانه فرارسیدن این ایام میمون و مبارک را به پیشگاه همه استادان فاضل و فرهیخته تبریک و تهنیت عرض کنم.

   بهروزی و پیروزی روزافزون همه همکاران فکور و فرزانه را از درگاه ایزد منان آرزو دارم.

                               در کسب رضای حق موفق باشید

سید علی رضا شفیعی مطهر

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۰۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 588)

 

«تحقیر نُخبگان» و «توقیر پَخمگان»!

 Image result for ‫نخبگان‬‎

من آن گاه که «توفان خشم و خروش» و «دهان کف کرده و پرجوش» را 

در «سیمای دریا» و در «نوای آن بی نوا» دیدم ،

دانستم که دریا «دردی جانگداز» در دل دارد و «نبردی دراز» در سر .

دریا بر لب «کف» دارد،اما در دل،«هدف»!

در «درون می جوشد» و در «بیرون می خروشد»!

«جوش او نهان» است و «خروش او، عیان»! 

دریا در دل، «مروارید تابناک» دارد و بر لب «خس و خاشاک»! 

دَردِ دریا «تحقیرِ نُخبگان» است و «توقیرِ پَخمگان»!

 «جامعه سرب و سراب» چون «دریای آب»

«مرواریدهای نغز» را در دل نهان می دارد 

و «پلیدهای بی مغز» را بر لب می آورد!

این ها را بر «صَدر می نشانَد» و آن ها را با «غَدر می رانَد»!

در اینجا «چاپلوسان عزیز»اند و «دستبوسان صاحب همه چیز»؛

اما «ورجاوندان،خوار»اند و «خردمندان در حصر و حصار»!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

 توقیر: بزرگ داشتن،تعظیم و احترام

نغز: خوب،نیکو،لطیف،هر چیز بدیع که دیدنش خوشایند باشد

غَدر: خیانت،بی وفایی،مکر و فریب،پیمان شکستن

ورجاوند:بلندپایه،ارجمند،برازنده،نیرومند

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۱۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 587)   

 

«انعطاف در افکار» و «انصاف در رفتار»

Image result for ‫قطره ها‬‎

من دو قطره «آب زلال» و نیز دو تکه «سنگ رمال» را دیدم 

که «به هم نزدیک» و «با هم شریک» شدند. 

قطره ها «با هم نشستند» و «به هم پیوستند»

و یک «قطره بزرگ تر» و «شطره سترگ تر» را تشکیل دادند ؛ 

اما دو تکه «سنگِ سخت» و «دَنگِ پَخت» هیچ گاه نتوانستند با هم یکی شوند. 

بنابراین دریافتم  هرچه سخت تر و قالبی تر باشیم ،

فهم و درک دیگران برایمان «دشوار تر» 

و راه همزیستی با آنان «ناهموارتر» است.

  در نتیجه نه «مکان سترگ شدن» داریم و نه «امکان بزرگ شدن». 

راه «تبادُل بیان ها» و «تعامُل با انسان ها»،

«انعطاف در افکار» و «انصاف در رفتار» است!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

رمال: ریگ ها،شن ها(جمع رمل)

شطره:جزء،پاره ای از چیزی،نیمه چیزی 

دَنگ:آلت سخت شالی کوبی

پَخت:پهن،کوبیده 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۱۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 585)  

 

 «شایسته سروری» و «بایسته برتری» 

 

 

 من کسی را دیدم که «پیشانی پُرآژنگ را می خَست» 

و با سر، «ده ها سنگ را می شکست» ، 

اما در برابر «سرکشان سَفّاک»،«سر بر خاک» می نهاد. 

 سری «شایسته سروری» و «بایسته برتری» است 

که جز در برابر «طریقت حق» و «حقیقت مطلق» فرود نیاید. 

 سری را باید ستود که «تخت های نیرنگ» را بشکند،نه «تخته های سنگ»را!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------

پرآژنگ: پرچین و چروک،پرچین و شکن

خستن: آزردن،زخم کردن،آزرده کردن

سفّاک: خونریز

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 586

 

با یک گل هم بهار می آید!

 

 tree spring summer fall autumn winter snow animated gif

من «سرخ گلی صبور» و «بلبلی فکور» را دیدم 

که می کوشیدند به تنهایی «بار بهار» و «دثار ایثار» را بر دوش کشند.

  اینان کوشیدند «نسیم بهار» و «شمیم مشکبار» را 

برای «خزان زدگان افسُرده» و «دلمُردگان پژمُرده»به ارمغان آورند 

و افسانه « با یک گل بهار نمی شود» را 

نه با «اَمَل، اهمال»،که با «عمل،ابطال» کنند.

اینان «عزم» را «جزم» کردند 

و «رزم» را با «حزم» درآمیختند ،

تا توانستند یک تنه با همه «لَختی ها،کار» و با «سختی ها،پیکار» کنند.

اگر «انسان آزاده»، روشنگری را «اراده» کند،

می تواند با یک «تبسّم گل هُشیاری» و «ترنّم بلبل بیداری»

«بهار بهروزی» را با «انوار پیروزی» بیاراید!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

دثار: روپوش،بالاپوش،جُبّه و عبا

اَمَل: امید،آرزو،آرمان

اهمال: کوتاهی،سستی،تنبلی

جزم: بریدن، استوارساختن امری،تصمیم قطعی

حزم: دوراندیشی،هوشیاری،آگاهی

لَختی: سستی،تنبلی،بی حالی،شُلی

ترنّم: آوازخواندن،زمزمه کردن

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۰۶
سید علیرضا شفیعی مطهر
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 583

 

«تکریم انسان» و «تعظیم دیگران»!

 

 Related image

 «انسان های بُزُرگ» و «روان های ستُرگ»، 

خود را «فروتن» و دیگران را «فراتن» می بینند ،

انسان های متوسط تنها خود را «می بینند» و به خود «می اندیشند»!

ولی انسان های کوچک، «توقیر» خود را در «تحقیر» دیگران می بینند.  

بیاییم «عظمت» را در «تعظیم دیگران»

و «کرامت» را در «تکریم انسان» بیابیم!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------

فراتن: بزرگ،بزرگوار،مقابل فروتن

توقیر: بزرگ داشتن،تعظیم و احترام

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۴۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 582

 

«اوج انسانی و «موج مهربانی»

 Image result for ‫گذشت‬‎

 بسیاری از «تنگ نظران» و «نیرنگ باوران»، 

«بخشایش گناه» و «پیرایش نگاه» را نشانه کوچکی  «می انگارند»

و «دشنام به دشمن» و «انتقام از تردامن» را علامت بزرگی «می پندارند». 

در حالی که اگر «رسمِ آفرینش» و رفتار با «خصمِ بینش»چنین است؛ 

چرا «یکتای داور» و «خدای بخشایشگر» این قدر بزرگ است؟! 

بنابراین آن چه «انسان را بزرگوار» و «انسانیت را ماندگار» می کند،

«اوج انسانی و «موج مهربانی» است!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------

تردامن: گناهکار،آدم بدنام،مجرم

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۷:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

   #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 581)

 

«پند پیر» یا «تلخند تحقیر»؟!

 

من «کوچه ای تنگ» و «کهنسالی بافرهنگ» را دیدم که از آن کوچه خارج می شد. 

  آن «پیر تکیده» و «کهنسال جهاندیده»به من گفت : 

نرو که این «کوچه بن بست» است و حاصلِ تلاشت،«شکست» !

 ولی من «پند پیر را نشنیدم» و حاصل عمری «تجربه و تدبیر را نفهمیدم»!

تا «تهِ کوچه زندگی تاختم» و خود «بن بست ستیزندگی را شناختم».

هنگامی که با «نگاه تفته» ،«راه رفته» را برگشتم و به سر کوچه رسیدم ،

دیگر «پیر» و «زمینگیر» شده بودم !! 

 هر که در «پند پیر» ،«تامّل» نکند

ناگزیر «تلخند تحقیر»را «تحمّل» خواهد کرد!


#شفیعی_مطهر

---------------------------

تکیده: لاغر،ضعیف،باریک

ستیزندگی: لجاجت،جدال،ستیزه جویی

تَفته: گداخته،سوخته

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۱۵
سید علیرضا شفیعی مطهر