سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۱۹ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1369

«نهفته های پیدا» و «ناگفته های گویا»

 

ما همه را «معیوب» و انباشته از «عیوب» می پنداریم،

بنابراین می خواهیم «آثارِ تغییر» و «رخسار تنویر» را در دیگران ببینیم، 

اما خود را «آیینۀ کمال» و «گنجینۀ جمال» می انگاریم.

در «سیمای خویش» هیچ «پروای پریش» نمی یابیم.

در حالی که کسی می تواند در دیگران «تاثیر گذارد» و «تغییر بیافریند»،

که هر گونه تغییر را از خود «بیاغازد» و نخست خویش را «بسازد».

انسانِ «خودساخته» و «خودشناخته»،

نه نیاز به «سخنِ بلیغ» دارد و نه «توسنِ تبلیغ»!

او نه تنها با «گفتارِ فریبا»،که با «رفتارِ زیبا» می تواند،

چون «شمع بدرخشد»و هر «جمع را نوربخشد» .

امروزه انسان ها به «رفتارهای دلنشین» می نگرند،نه به «گفتارهای شیرین»!

آن چه بر «دل می نشیند» و «فضایل می آفریند»،

«نهفته های پیدا» و «ناگفته های گویا» است.

#شفیعی_مطهر

---------------------------------- 

توسن: اسب سرکش و رام ناشدنی

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۸ ، ۰۵:۱۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

ما رعیت سربه زیر می خواهیم!!

قصّه های شهر هرت/ قصّۀ هفتادم

 

با توجه به گسترش رسانه های مجازی کم کم خبرهایی از پیشرفت های سریع کشورهای متمدّن به گوش مردم شهر هرت می رسید و گاه برخی درباریان گزارش هایی از حرکت هایی اعتراضی مردم را از گوشه و کنار شهر به شرف عرض ملوکانه می رسانیدند. آنان مودّبانه و فروتنی به عرض می رساندند که مردم از گرانی ها و اختلاس های شاهزادگان ناراضی اند.مردم آزادی بیان و قلم می خواهند. مردم از زندانی شدن آزادی خواهان ناراحت اند. مردم حکومت دموکراسی می خواهند و....

روزی اعلی حضرت هردمبیل همۀ درباریان را فراخواند و با عصبانیّت نطقی ایراد کرد.


 ظل الله خشمگین فریاد می زد:

«خون جواب آزادی است، رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به استنطاق صاحب قران، رعیت را چه به فریاد حق طلبی؟

ماییم که آبرو می دهیم، ماییم که مالک ایرانیم، ماییم...

رعیت غلط می کند اعتراض کند، 

غلط می کند مطالبه حق کند، 

غلط می کند دیوان مظالمه بخواهد، 

غلط می کند نظارت کند، 

غلط می کند قدرت ما را محدود کند، 

غلط می کند مشروطه بخواهد، 

غلط می کند خلاف روس تزاری باشد، 

غلط می کند دلباخته غرب باشد، 

غلط می کند متحصن در زاویه شاه عبدالعظیم شود، 

غلط می کند متحصن به سفارتخانه اجنبی شود...

ملت غلط می کند ما را نخواهد...

سایه ماست که آرامش می دهد، امنیت می بخشد، نعمت ارزانی می دارد، دفع بلا می کند..
سایه ماست، نه رعیت.

ملت را چه به آزادی، مشق مردم سالاری می کنند مصلحین، فریاد قانون می زنند، خدا لعنت کند یوسف خان مستشارالدوله بی شرف را، که قانون قانون می کرد در این مملکت...

به جهنم که نان ندارید!
به جهنم کار ندارید!
به جهنم سرپناه ندارید!
به جهنم که آزادی ندارید!
به جهنم که آب ندارید!
به جهنم که جوانانمان درگیر افیونند!
به جهنم که  زنان تن فروشی می کنید!
به جهنم...

همین که سایه مان بر سر شما رعیت  است، کافی است.

آخر الزمان است شاه شاهان را محکوم می کنند به دروغ گویی، 

محکوم می کنند به خرافه پرستی، 

محکوم می کنند به دست اندازی به بیت المال، 

محکوم می کنند به دیکتاتوری، 

محکوم می کنند به زد و بند، 

محکوم می کنند به چپاول، 

محکوم می کنند به عیاشی...

رعیت غلط می کند ما را که زینت کشوریم، محکوم کند...

ما که سایه خداییم، دوست داریم ظلم کنیم، 

دوست داریم ذخائر طبیعی مملکت را به اجنبی تحفه دهیم، 

دوست داریم تمام امور  کشور را به بستگانمان بسپاریم ، 

دوست داریم  هر آنچه که به میلمان است، انجام دهیم...

رعیت گوسفند، ما شبانیم.

به خدای احد و واحد قسم!
دستور دادیم به قزاق ها هر که نافرمانی کرد، امانش ندهند، 

هر که اعتراض کرد، پوستش را کنده،از کاه پر کنند، 

هرکس را که خواست بیندیشد ،محبوسش کنند، 

هرکس که خواست در افکارش به ما ناسزا گوید،معدومش کند..
 
دستور دادیم هر که به خیابان بیاید، هر که شعار دهد، هر که معترض شود، هر که قانون بخواهد، هر که مطالبه آزادی کند، مهمانش کنند به گلوله...

ما رعیت سربه زیر می خواهیم، ما رعیت بله قربان گو می خواهیم، ما رعیت کر و کور می خواهیم...

ما رعیت می خواهیم، همین بس.

اینجا ممالک محصوره ایران است و ما هم قبله عالمیم و پرچمدار عدالت و پاکی...

هر کس نمی خواد ،بسم الله ازین مملکت برود ،شما رعیت لیاقت سروری ما را ندارید...

بروید از خاک ما بروید ای بی لیاقتان مجوس!»*

وقتی خشم شاه کمی فروکش کرد،وزیر اعظم تعظیمی کرد و با کمال خاکساری به عرض رساند که:

«اعلی حضرتا! همۀ آن چه فرمودید،عین حقیقت بود و رعیت باید به خاطر داشتن چنین قبلۀ عالم شکرگزار باشد. من و همۀ نوکران آن حضرت ضمن تایید فرمایشات ملوکانه تنها خواهشی که داریم این است که محتوای این رهنمودها را باید به زبان روز بیان کنیم.مثلاً در گفتن و نوشتن، آزادی بیان و قلم را از حقوق مسلّم رعیت اعلام کنیم،ولی در عمل منویّات ملوکانه ملاک عمل ما باشد.

یا مثلاً به جای کلمۀ «رعیّت»،بگوییم «شهروند»،ولی همه می دانیم که در این شهر برای همیشه رعیت باید دستبوس اعلی حضرت باشد!

یا در گفتار و نوشتار ما دولتمردان خود را نوکر و خدمتگزار مردم قلمداد کنیم، ولی در عمل همه می دانیم که رعیت لیاقت نوکری اعلی حضرت را هم ندارد.ووو... 

خلاصه همۀ شعرها و شعارها و گفتارها و نوشتارها را از این حرف های قشنگ پُر کنیم،ولی در عمل ما همه منویّات ملوکانه را آویزۀ گوش خود می کنیم!»

اعلی حضرت هردمبیل ،سخنان وزیر را پسندید و از آن پس قرار شد همۀ رسانه ها اعلام کنند که :

اعلی حضرت پیام انقلاب مردم را شنیده و خود را خدمتگزار شهروندان می داند!! 

ضمنا قیمت های ارزاق نیز که بیش از پنجاه درصد افزایش یافته بود،با فرمان ملوکانه پنج درصد کاهش یافت و موجی از شادی و شادمانی سراسر شهر را فراگرفت!

از آن پس البته روشنفکران می فهمیدند که در همچنان بر پاشنۀ پیشین می چرخد،ولی فعلاً و موقّتا! آبی بر خشم ساده اندیشان ریخته شد!تا این که.....!!
 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------------

*محمدعلی شاه قاجار،طهران، ۱۲۸۷ ش،استبداد صغیر  

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۸ ، ۱۶:۱۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو9

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1368

«زیستن در حال» و «نگریستن با استدلال»!

 زندگی انگار «مسابقه»ای «بی سابقه»است.

گویی برخی «به بوی علف» ،«به سوی هدف»،

نه «شاداب می روند»، بلکه «باشتاب می دَوَند»!

هدف، «بسی دور» و «بسیار مهجور» است.

انگار نه «نشانه ای» دارد و نه «آشیانه ای».

هر «مُشتاق» چنان «بااشتیاق» می دَوَد،

که در «سِیرِ حیات» و «مسیرِ ممات»،

نه از «زیبایی ها لذّت» می بَرَد و نه از «شکوفایی ها،عزّت».

در حالی که «تماشایی های زندگی» پر از «زیبایی های ارزندگی» است. 

زهی افسوس به حال کسی که حاصل عمرش «بلعِ پول» است و «جمعِ تیول»!

هر «گاه»،«پگاه» است

و هر «شفق»، پر از «شفقت» ،

ولی اینان از «نورِ شفقت»، تنها «گورِ مشقّت»را می بینند!

اینان گویی «حال» را «محال» می دانند 

و هر یک «فُرادا» به سوی «فردا» می دوَند!

باید «در حال زیست» و «با استدلال نگریست»!

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

مهجور: دور افتاده ، جدا افتاده

تیول: واگذاری زمین و ملک به کسی از طرف پادشاه که آن شخص از طریق مالیات آن ملک برای خود درآمدی فراهم می آورد

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۸ ، ۰۶:۵۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1367

«مرگ» و «برگ»

هر «انسانِ یگانه» سه «گونه» مرگ دارد. 

یکی مرگِ «وجدان» و دیگری مرگِ «روح و روان».

و سومین «قِسم»، مرگِ «جِسم» است.

آن گاه که ما از وجودِ «انسانی پاک» با «وجدانی تابناک» ،

«بدون تشویش» به «نفعِ خویش» سوءِ استفاده می کنیم، 

و در «پیشانی» هیچ «پشیمانی» احساس نمی کنیم،

در آن لحظه در ما «جان، افسرده» و «وجدان، مُرده» است.

آن گاه که یک «غدّار،غرورت را درهم می کوبد»  

و با «شعار،بر شعورت برمی آشوبد» ،

در وجودت چیزی به نام «روح»،«مجروح» می شود!

...و سومین و آسان ترین «مرگِ بی گریز» چون ریزشِ «برگ در پاییز» است.

بیاییم تا در این «قفس»،«نَفَس» می کشیم،

گر چه «بسی زاریم»،«کسی را نیازاریم»!

#شفیعی_مطهر

-----------------------------------

غدّار: بی وفا، در فارسی به معنی مکار، حیله گر، پیمان شکن 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۸ ، ۰۵:۱۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1366

«نورِ جود» از «نارِ وجود»

«خورشید»،«سرچشمۀ شید» است.

او  هر «آن» و هر «زمان»  

چون «تنور»،«نور» می افشانَد و از «سرور»،«سور».

او هر لحظه «بدونِ تشویش» از «هستیِ خویش» می کاهَد

و از «نارِ وجود»،«نورِ جود» می پراکَنَد.

این «مهرِ فروزان» بر سینۀ «سپهرِ سوزان» هماره می درخشَد،

و همۀ هستی را «بی دریغ» و «بی دروغ» نور و نار می بخشد.

بنابراین هر «روشنگرِ آگاه» و «هنرورِ دادخواه»،

که جامعه را «نواندیش می خواهد» باید چون خورشید از «جان خویش بکاهد»

و «شمع جان را بسوزد» تا «جمعِ جانان را بیفروزد»!

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------

شید: نور،روشنایی،آفتاب 

سور: بزم، جشن، عروسی، عیش

افروختن: روشن کردن،(بیفروزد: روشن کند)

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۸ ، ۰۶:۱۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1365

«سکوتِ انزجار» یا «باروت پیش از انفجار»؟!

برخی از «شهریارانِ مغرور» در میانِ مُحاصرۀ «یارانِ بی شعور»،

در  زیرِ «هوارِ تباهی» به این «پندارِ واهی» می رسند،

که «سربه زیریِ شهروندان» و «ستم پذیریِ دردمندان» 

 «جاودانۀ بی نهایت» است و «نشانۀ رضایت»  .

در حالی که «آستانۀ تحمُّل» و «پایانۀ تامُّل»،

«ظرفی محدود» است و «ظرفیّتی معدود» دارد.

این «بهانۀ خاموشی»،«نشانۀ فراموشی» نیست.

این «سکوتِ انزجار» و «باروت پیش از انفجار» است. 

«تَنِشی زیرِ بستر» و «آتشی زیر خاکستر» است.

روزی «زبان دَرمی کَشَد» و «زبانه بَرمی کَشَد»!

سکوتِ «پِستۀ دهن بسته» و «انسان مسکوتِ دل شکسته»،

نه به خاطر «زبانِ الکَن» است،که بس «دندان شکن» است!

#شفیعی_مطهر

--------------------------- 

انزجار: دوری کردن ، رمیدن، بیزار بودن ، رمیدگی ، نفرت 

هوار: آوار، آنچه از سقف یا دیوار خانه فرومی ریزد،صدای فروریختن

زبان دَرکَشیدن: دم فروبستن،خاموش شدن،ساکت شدن

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۵:۴۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #سیاه_نمایی/7  

ما اینیم!

گفت: سرانجام ماه های محرم و صفر یعنی ایّام سوگواری و غم و غُصّه گذشت و ماه ربیع،یعنی بهار شادی و شادمانی فرارسید.حلول ماه ربیع الاول را تبریک می گویم.

گفتم: ممنونم. من هم متقابلاً به تو تبریک می گویم. حالا یک سوال!

گفت: بفرما!

گفتم: بنابراین از این پس دیگر بهانه ای برای غم و غصّه خوردن نداریم؟

گفت: مگر ما می توانیم در این جا زندگی کنیم و غم و غصّه و نگرانی نداشته باشیم؟

گفتم: دیگر چه غصّه و غمی داریم؟

گفت: پس غم و غصّه و نگرانی درباره گرانی،فساد و اختلاس و...را چه کسانی باید بخورند؟

گفتم: پس چرا اسم این ماه را بهار شادی می گذاری؟

گفت: آفرین بر تو! خوب سوالی پرسیدی! فرق آن دو ماه با این ماه این است که غصّه خوردن و سوگواری آن دو ماه مقدّس بود و نمی شد تلخی آن را با قندِ شوخی و لطیفه،شیرین کرد؛ ولی دربارۀ اختلاس و فساد و گرانی تا بخواهی می توانیم لطیفه و شوخی تولید کنیم که همۀ غم ها از یادمان برود!

مثلا زمانی می گفتیم می خواهیم ژاپن و سویس شویم! حالا می گوییم بروید خدا را شکر کنید که یمن و سوریه و افغانستان نشدیم!

اگر قیمت دلار و گوشت و ...چهار برابر شد،می گوییم خدا را شکر کنید که هشت برابر نشد!

اگر سه هزار میلیارد اختلاس کردند،می گوییم خدا را شکر که شش هزار میلیارد ندزدیدند!

می گویند در ایستگاه اتوبوسِ واحد تعداد زیادی مسافر شهری صف کشیده بودند.وقتی اتوبوس خالی در ایستگاه توقف کرد،نفر اول فوراً سوار شد و محکم چسبید به میلۀ وسط اتوبوس ! 

مسافران بعدی متعجّبانه به او گفتند: این همه صندلی خالی هست.بیا بنشین!

مسافر اولی پاسخ داد: یک ربع دیگر اتوبوس به قدری پر می شود که این میله هم گیرتان نمی آید!!

ما اینیم!!

گفتم: باز هم #سیاه_نمایی کردی؟!

#شفیعی_(مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۴:۲۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

ایام رحلت حضرت محمد پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و شهادت فرزندان گرامی ایشان حضرت امام حسن مجتبی (ع) و امام علی بن موسی الرضا(ع) را تسلیت می گویم . بدین مناسبت اندکی قلم را در توصیف شخصیت بزرگ ایشان آزاد می گذاریم. امید که بتوانیم با تاسی به سیره پسندیده ایشان روزگاری به از این داشته باشیم.

 محمد(ص) فریادگر دشت سکوت

رود اگر رود است، ناگزیر از ترنُّم سرود است، سرود حیات و حرکت. زلال آب باید بی‌امان از چشم چشمه‌ها بجوشد و بر بستر رود خرامان بخروشد.

موج اگر موج است، ناچار از تلاطُم درحضیض و اوج است. باید بر جمود بر آشوبد و رکود را در هم کوبد.

کوه اگر کوه است، پیچیده در هاله‌ای از شکوه است. باید که قامت افرازد و قیامت برپا سازد.

مهر اگر مهر است، هماره فروزان بر سینه سپهر است. باید پیوسته بدرخشد و آفریدگان را نور و نار بخشد.

گُل اگر گُل است، دلربای بلبل است. باید رایحه روح‌بخش را بر بال‌های نسیم نشانَد و شمیم افشانَد.

اما چون رود، رامش گیرد و موج آرامش پذیرد، رود، مرداب می‌شود و موج از شتاب می‌مانَد.

انسان انسان است، زیرا می‌اندیشد و در راه تحقُّق اندیشه خود می‌‌کوشد.

برفراز این دنیای دیرینه و در زیر این گنبد آبگینه تنها نهال یاد و فریاد است که می‌ماند؛ جوانه یادی که از ریشه فطرت بروید و شکوفه فریادی که از اندیشه بشریت برآید.

آنان‌که کوه را شکوه بخشیده‌اند و این اسطوره نستوه را به ستوه آورده‌اند، روشنگرانی هستند که رایت ریا را برکنده‌اند و حقیقت اندیشه را نه به رؤیا، که به رؤیت دیده‌اند. اینان فریادگران دشت سکوت‌اند و دادگران وادی برهوت.‌ آنان پیوسته از آیه‌های نور و سوره‌های شعور روایت می‌نگارند و افق روایت را با نگاه درایت می‌نگرند.

پیامبران، باغبانان بوستان بشریت بودند و مبشّران پر شور بشر. نیلوفر نگاه را از حضیض خاک سیاه برداشتند و بر اوج افلاک "الله" برافراشتند. استعدادهای نهفته را برآشفتند و فطرت‌های خفته را شکفتند. به دیدگان «دید»‌ بخشیدند و به رنجدیدگان، ‌امید.

اگر نبود سایه سبز رسالت، از یورش سموم سوزان ضلالت، جوانه تُرد فطرت می‌افسُرد و شکوفه‌های سرخ طبیعت می‌پژمُرد. شقایق‌های شوق می‌سوختند و یاس‌های امید با خاکستر یأس می‌ساختند.

واپسین بشیر بشر و آخرین سفیر داور در سیاه‌ترین عصر حاکمیّت سکوت و حکومت طاغوت از مناره غار «حرا» شراره فریاد «چرا؟»‌ را برافروخت و تندیس‌های اکاسره و قدیس‌های قیاصره را در هم کوفت. در پرتو پیامش نه از قصر قیصران نشان ماند و نه از کاخ تاجوران.

عدالت محمدی (ص)بلال سیاه را در کنار صاحبان جلال و جاه نشانید. توحید ، عیار ارزش شد و تقوا، معیار گزینش. إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ( حجرات:13)

محمد(ص) فرشته نبود، اما اسطوره وجودش با عصاره نور سرشته بود.

«اگر پیامبر را فرشته‌ای هم قرار داده بودیم، او را به صورت مردی در می‌آوردیم و بر او لباس مردم می‌پوشاندیم» (انعام:9)

محمد(ص) در سیاه‌ترین روزهای رکود و شب‌های جمود، قامت به قیامت بست و در «قد قامت»‌ عشق قامت شکست.

محمد(ص) سرو سر سبز سعادت بود که در بوستان مردم رویید و در میان چمنزار مردم بالید و از هیچ سختی و دشواری ننالید. با مردم زیست و درد مردم ستمدیده را در مردمک دیده گریست.

محمد(ص) دریای بیکرانی بود که در تنگ‌نای جام گنجید و پهنای پیام را برگزید. او بحری بود که در ظرف آمد و کوهی بود که به حرف آمد.

محمد(ص) موج خروش بود در مرداب خموش. مرداب را به تپش خواند و خیزاب را به خیزش. سراب را آب بخشید و مرداب را شتاب. او اقیانوس مردمان را به شورش فرا خواند و بر تندیس‌های خودکامگان یورش آورد. گفتارش روزنی از ریاض آفتاب بود و فوران فیّاض نور ناب.

محمد(ص) سوداگر سودآور بود؛ اما خود سودای سود نداشت. جان را به اخگر عشق افروخت و کالای جان را به بالای جانان فروخت.

محمد(ص) در حاکمیّت زرد پاییز، حکومت سبز رستاخیز را بر پا کرد. دستانش پر از بهار بود و انبانش انباشته از شکوفه‌زار. از لب‌هایش نسیم نجابت می‌وزید و از دهانش، شمیم شهامت.

محمد(ص) آیه آفتاب بود و همسایه مهتاب. از کوله‌بار رسالتش شکوفه‌های نور می‌ریخت و کوچه‌های تاریکستان تاریخ را با نسیم نور می‌آمیخت.

... و اکنون محمد(ص) این پیامبر رحمت و رهایی بر فراز تاریخ بشریت سرافراز و پیشتاز ایستاده و خامه در کف من، حیران و سرگردان ‌که چگونه این اقیانوس نور را در فانوس کور در آورد؟

تو از قبیله که ای که ناز را شکسته‌ای

    تنـگ حـصار مبـهم نـیـاز را شکستـه‌ای

سرو شود خجل اگر به قامتت نگه کند

ز بس که راست قامتی طراز را شکسته‌ای

قلم کمندی است که اندیشه‌های ناب را به بند می‌آورد و پرنده سبک‌بال خیال را از فراز قله‌های بلند آمال شکار می‌کند و در قالب واژه‌ها و زنجیر کلمات به رشته تحریر می‌کشد؛ اما در این‌جا درمانده که چگونه این قامت را بنگرد و قیامت را بنگارد؟

 خویش را هر لحظه در آیینه‌ها گم می‌کنم

   در دل دریـا چو موجی خویـش را گـم می‌کنم

از شکست رنگ آوازم کسی آگه نشد

بس که من ازخجلت دل دست و پا گم می‌کنم                               

 (اکبر بهداروند)

قلم غوَاصی است که گوهرهای شگرف را از دل دریای ژرف می‌رباید و در گنجینه حرف می‌آراید؛ اما در این‌جا قلم لال است و جمال یار، بی‌مثال:

گم شدم درخود چنان کز خویش نا پیدا شدم

   شبنـمی بـودم ز دریـا غرقــه در دریـا شـدم

سایه ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار

راسـت کان خورشید پیـدا گشت نا پیدا شدم

 (شیخ عطار)

بر پایه «ما لا یُدرک کُلّه لا یُترکُ کُلٌه»

آب دریا را اگر نتوان کشید                

  پس به قدر تشنگی بتوان چشید

من ناگزیر از نگرش و ناچار از نگارش هستم.

زبان ناطقه در وصف شوق ما لال است    

  چه جای کِلکِ بریده زبان بیهُده گوست

(حافظ)

نقل از کتاب « پیام های پیامبر» نوشته سید علی رضا شفیعی مطهر 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۰۶:۳۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1364

«شهروندِ مترقّی» برای «ترقّیِ شهر»

در هر «نظامِ بیداد» و «کُنامِ استبداد»،

برای این که بتوانند «مردُمِ سلیم» را «تسلیم» کنند،

از آنان «مزدورانی ذلیل» و «مهجورانی سفیل»می سازند.

انسانِ «گُجستۀ حقیر»،خود را «شایستۀ تحقیر»می داند؛

بنابراین با «سرمستی» تن به هر «پستی» می دهد*.

او در بیان هر «استدلال»،«لال» است

و در «پرواز» به سوی «فضای باز» 

برای هر «بال»،«وبال» است.

وجود این افرادِ «دون پایه» و «فرومایه»،

برای «جامعۀ آزاد» بدترین «فاجعۀ فساد» است.

بیاییم برای «ترقّیِ شهر»،«شهروندِ مترقّی» بسازیم. 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

* فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ (زخرف،54)

فرعون مردمش را تحقیر کرد تا مطیع او شدند.

کُنام: جایگاه حیوانات،آشیانه،لانه

مهجور: جدامانده،دورافتاده

سفیل: پست، زبون، بدبخت

گُجسته: پلید و ناپاک، خبیث، ملعون،ضد خجسته

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۰۵:۱۰
سید علیرضا شفیعی مطهر