سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

خاطره ها و مخاطره ها ترجیح ضابطه بر رابطه

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۵۶ ق.ظ

خاطره ها و مخاطره ها

ترجیح ضابطه بر رابطه 

ترجیح ضابطه بر رابطه در مدیریت ها،کاری بسیار پسندیده و مورد تایید و تحسین همۀ خردورزان است؛ولی انجام آن در عمل گاه موجب پرداخت هزینه های سنگینی است. من در طول دوران مدیریت خود هزینه های سنگینی از این بابت پرداخته ام.امروز خاطرۀ یکی از آن مخاطره ها را خدمت شما بازگو می کنم.

در سال های 1364 تا 67 من به عنوان رئیس آموزش و پرورش شهرستان گلپایگان در در خدمت مردم آن شهر بودم. در آن روزها شخصی به نام آقای (الف) از سوی استانداری اصفهان به عنوان شهردار گلپایگان منصوب شد . خانم ایشان معلّم ابتدایی بود.آن خانم پس از ارائۀ ابلاغ خود به من، او را برای تعیین محلِّ تدریس به دایرۀ آموزش معرّفی کردم. دایرۀ آموزش نیز پس از امتیازبندی طبق مقرّرات محلِّ کار او را در یکی از روستاهای نسبتاً دور گلپایگان تعیین کرد. آقای شهردار که انتظار داشت به علّت مقامش محلِّ کار خانم ایشان را در شهر و نزدیک خانه شان تعیین کنیم، به شدّت از این موضوع ناراحت شد و ضمن تماس با من ناراحتی خود را ابراز کرد. من در پاسخ ایشان محترمانه گفتم:

  ما ضوابط و مقرّرات دقیقی داریم و برای هیچ کس حتّی جناب عالی هم نمی توانیم از آن تخطّی کنیم. 

اصرار و پافشاری ایشان نتوانست هیچ رخنه ای در ضوابط و رفتار ما ایجاد کند . 

 ناگزیر آقای شهردار تقاضا کرد با انتقال خانم ایشان به شهرستان خوانسار موافقت کنم. من نیز به علّت عدم نیاز به معلّم موافقت کردم. بنا به اظهار آقای شهردار،اداره آموزش و پرورش خوانسار محلِّ خدمت خانم ایشان را آخرین روستای واقع در جاده خوانسار - گلپایگان تعیین کرده که به گلپایگان نزدیک تر از روستایی بود که ما در گلپایگان تعیین کرده بودیم. 

آن سال گذشت. در آغاز آقای شهردار خیال می کرد من با ایشان غرض دارم و عمداً می خواهم او را اذیّت کنم . البته این بدبینی برای من کم هزینه هم نبود.

  یک روز بعد ظهر پس از تعطیلی اداره وقتی با پیکان خود عازم ورود به خانه مان بودم، با شگفتی مشاهده کردم که پل سیمانی روی جوی جلوی خانۀ ما را کنده و به کناری ریخته اند. من فهمیدم این نخستین هزینه ضابطه گرایی ماست!! 

بعداً فهمیدم آقای شهردار همۀ فکرهایشان را کرده اند و سرانجام تشخیص داده اند که کاری جز تخریب راه ورود ما را به خانه مان نمی توانند بکنند. آن خانه متعلّق به اداره آموزش و پرورش بود. لذا وقتی از دایرۀ خدمات با شهرداری تماس گرفته و علّت تخریب پل را پرسیده بودند ، شهرداری تنگی گذرگاه آب را بهانۀ تخریب پل عنوان کرده بودند. گرچه بسیاری از پل های همان خیابان آیت الله گلپایگانی نظیر پل درِ خانۀ ما بود ، با این وجود من به خدمات دستور دادم برابر ضوابط شهرداری پل را بازسازی کردند و این بهانه هم از شهرداری گرفته شد . 

گاهی در جلسات شورای اداری وقتی شهردار را می دیدم، سرسنگینی و بی اعتنایی ایشان بیانگر گلایۀ شدید ایشان از عدم رعایت جایگاه خانم ایشان توسّط ما بود. 

  البتّه مشابه همین هزینه را نیز من به خاطر تعیین ضابطه مند محلِّ کار خانم رئیس دارایی گلپایگان پرداختم . ایشان  نیز به همین علّت پرداخت حقوق معلّمان را به بهانه ای واهی به تعویق انداختند. البتّه ما همچنان روی ضوابط خود ایستادیم و بدون کوتاه آمدن از ضوابط خود، مسئله را حل کردیم.

   سال بعد خانم آقای شهردار ناگزیر به گلپایگان منتقل شدند و من باز هم بدون هیچ تبعیضی برابر ضوابط و مقرّرات او را به آموزش معرّفی کردم و دایرۀ آموزش نیز کاملاً با توجّه به امتیازات ، نام برده را به یکی از روستاهای گلپایگان اعزام کرد. 

این دفعه آقای شهردار و خانمشان یقین و باورکرذند که ما کاملاً برابر مقرّرات عمل می کنیم. اولاً وقتی دیدند ما با عنایت به امتیازشان دقیقاً عمل کرده ایم و حتّی تخریب پل را بهانه ای برای انتقام و تبعیض قرار نداده ایم، بسیار تعجّب کرده بودند.

 روزی برای بازدید به یکی از روستاها رفتم . دیدم حیاط مدرسه که قبلاً خاکی بود و در مواقع بارندگی، گِل و لای کار عبور و مرور را سخت می کرد، اکنون شن ریزی و مسطّح شده است. از خانم مدیر به خاطر این کار تشکّر کردم . ایشان اظهار داشت : چون خانم آقای شهردار یکی از معلّمان ما هستند ، شهرداری چند کمپرسی شن آورده و حیاط را شن ریزی کرده اند.

  کم کم آقای شهردار احساس کردند ما هیچ تقابلی نداریم و تنها پای ضوابط و مقرّرات خود ایستاده ایم ، در روابط خود با ما تجدید نظر کردند و بر خلاف گذشته آمادگی خود را برای هرگونه همکاری اعلام داشتند.

 این قضایا گذشت. من در تیرماه ۱۳۶۷وقتی به عنوان مدیرکل آموزش و پرورش یکی از استان ها منصوب شده و قصد خداحافظی با مسئولان شهر را داشتم ، آقای شهردار با لحنی بغض آلود به من گفت:

 آقای شفیعی مطهر! مردان بزرگ دیر شناخته می شوند و شما یکی از ایشان هستید . من افسوس می خورم چرا شما را دیر شناختم.

من که انتظار چنین برخورد تجلیل آمیز را از ایشان نداشتم،ضمن تشکر از حُسن نظر ایشان،علّت این تحسین را پرسیدم.

ایشان توضیح دادند: من برخورد اولیّۀ شما را حمل بر غرض ورزی کردم و به تلافی آن دستور تخریب پلِ درِ خانۀ شما را دادم. ولی شما اصلاً به روی خودتان نیاوردید و آن را برابر ضوابط شهرداری بازسازی کردید.

بعداً که بیشتر با شما آشنا شدم،فهمیدم این شدّت حق گرایی و ضابطه مندی شماست که مرا رنجانده و شما شخصاً در تعیین محلِّ کار هیچ معلّمی دخالت نمی کنید. لذا از کار خود شرمنده شدم ،ولی شما باز هم به روی من نیاوردید و همچنان بدون حبّ و بغض وظایف خود را انجام دادید!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۲۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی