سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

امنیّت هردمبیلی قصّه های شهر هرت. قصّۀ 146

جمعه, ۲۳ مهر ۱۴۰۰، ۰۵:۲۱ ق.ظ

امنیّت هردمبیلی

قصّه های شهر هرت. قصّۀ 146

#شفیعی_مطهر

هردمبیل در حالی که از شدت ترس و اضطراب رنگش پریده و دست ها و پاهایش می لرزید،الفاظ نامفهومی از دهانش خارج می شد و معلوم بود دارد به همه دشنام می دهد. او پس از مدتی که کوشید بر خودش مسلّط شود، با فریاد گفت:

فوراً وزیر دربار را حاضر کنید!

لحظاتی بعد وزیر دربار که از علّت عصبانیّت شاه مطّلع شده بود،با ترس و لرز وارد شد و پس از تعظیم و احترام و اعلام جان نثاری از این که ماموران امنیّتی با جسارت خبرهای تلخ و تکان دهنده را به عرض ملوکانه رسانده اند،پوزش خواست و اجازه خواست تا خودش شخصاً مسائل را حل کند. او سپس به اتّفاق ماموران امنیتی محل را ترک کرد و به اتاق خودش رفت.

در آن جا به ماموران گفت: مگر قرار نبود خبرهای ناراحت کننده و واقعی را به عرض ملوکانه نرسانید؟ اعلی حضرت هنوز نمی دانند که بیش از نوددرصد مردم، ایشان و ماها را نمی خواهند؟ مگر نمی دانید اعلی حضرت ظرفیّت شنیدن حقایق شهر هرت را ندارند. بنابراین همین الان با قاطعیّت دستور می دهم از این پس هیچ مامور و گرارشگری حق ندارد هیچ گونه خبر و گزارشی را مستقیماً به شرف عرض ملوکانه برساند. همۀ گزارش ها باید از طریق سلسله مراتب به من عرضه شود ،تا من هر خبری را صلاح دانستم و به هر شکلی که خواستم به عرض ایشان برسانم.

آن روز گذشت. اعلی حضرت قبلاً دستور داده بودند که یک کشتی سلطنتی مخصوص گردش و تفریح ایشان توسّط صتعتگران فرنگی ساخته شود. پس از هزینه کردن میلیاردها دینار از عوارض و مالیات شهر هرت و پس از دو سال سرانجام به عرض ملوکانه رسید که کشتی آمادۀ تحویل است. شاه بلافاصله دستور داد کشتی را برای یک گردش یک ماهه در میان دریاها آماده و تجهیز کنند. 

روز حرکت شاه به اتّفاق تعدادی از درباریان،آشپزان،خدمتگزاران و نیز ماموران امنیتی عازم سفر تفریحی شدند. روزهای اول و دوم و سوم با خیر و خوشی گذشت. روز چهارم یکی از کارکنان نظافتچی در گوشه ای از کشتی سوراخ بزرگی دید که آب از آن سوراخ به سرعت وارد کشتی می شود. او هر چه تلاش کرد،نتوانست جلوی ورود آب را بگیرد . وحشت زده به سرکارگر خود خبر داد. او هم با همۀ تلاش نتوانست کاری بکند. بنابراین با حفظ سلسله مراتب اداری خبر به رئیس ماموران امنیّتی رسید. او هم فهمید که شخصاً یا جمعاً نمی توانند جلوی ورود آب را به کشتی بگیرند،دو راه در پیش داشت. یا باید مراتب را به عرض شاهانه برساند و کسب تکلیف کند و یا با تماس تلفنی از وزیر دربار راه چاره بخواهد. وزیر دربار که موکّداً راه اول یعنی گزارش به شاه را ممنوع کرده بود،بنابراین راهی جز گزارش به وزیر دربار نداشت. فوراً به تلفنچی دستور داد با دفتر وزیر دربار تماس بگیرد. 

آب به شدت و سرعت وارد کشتی می شد و کشتی هر لحظه بیشتر به زیر آب فرومی رفت. اعلی حضرت هم در عرشۀ کشتی با کنیزان و زنان حرمسرا مشغول عیش و نوش بودند و کسی جرات ورود به خلوت ایشان را نداشت.

تلفنچی پس از چند بار زنگ زدن با ناراحتی خبر داد که خوشبختانه دفتر وزیر پس از چند باز بوق اشغال بالاخره جواب دادند،ولی می گویند تلفن خود وزیر مشغول است. او دارد با معشوقه اش حرف می زند و دستور داده هیچ تلفنی را وصل نکنند.

 اعلی حضرت در عرشۀ کشتی و وزیر دربار در اتاق کار خود سرگرم عیّاشی بودند،کشتی لحظه به لحظه با سرنشینانش به زیر آب می رفت و هیچ کس جرات نداشت خبر غرق شدن عنقریب کشتی را به شاه خبر بدهد. آنان که غرق شدن کشتی را درک می کردند،نمی توانستند کاری بکنند و آنان که صاحب اختیار بودند،در خواب غفلت به سرمی بردند! این وضع آن قدر ادامه یافت،تا کشتی به زیر آب رفت و غرق شد!!و همۀ سرنشینان را به اعماق دریا فروبُرد!!

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۲۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی