سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

اصرار بر تداوم توسعه نیافتگی !  

#شفیعی_مطهر

میکادو، امپراتور ژاپن با ناصر‌الدین‌شاه قاجار همزمان می‌زیستند و هر دو به اروپا سفر کردند.
در آن زمان وضع هر دو کشور ایران و ژاپن یکسان بود. در آغاز حکومت «می جی» (همزمان امیر‌کبیر) در ژاپن فقط 4 درصد مردم سواد داشتند.
ناصرالدین‌شاه وقتی پیشرفت‌های اروپا را دید، گفت:
 ما هرگز به پای اروپا نمی‌رسیم! فقط باید کاری کنیم که مردم ما نفهمند در آن طرف دریاها چه خبر است!!

ولی میکادو بعد از مشاهده پیشرفت‌های اروپا، گفت:

ما با دو عنصر قناعت و ثبات کار باید خود را به پای اروپا برسانیم.

البته شاهان قاجار هم بیکار نبوده‌اند. فعالیت‌های پربرکتی داشته‌اند؛ از جمله: فتحعلی شاه قاجار در حرمسرا 158 زن داشته، که از آنان 60 پسر و 48 دختر داشت. در موقع مرگ از او 57 پسر و 46 دختر و 296 نوه پسری و 293 نوه دختری باقی ماند.

حاکمان هر کشور تبلور برآیند شخصیت مردم آن کشور هستند!

به دیگر سخن مردم هر جامعه ای شایسته همان فرمانروایانی هستند که بر آنان فرمان می رانند!

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم

خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آن که آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند!

ما ملت نه خالق «ناصرالدین شاه» ها هستیم و نه «امیرکبیر»ها؛ اما واقعیت های تاریخی می گوید ما استعداد و شایستگی تحمل 50 سال سلطنت مستبدانه ناصرالدین شاه را داشتیم، ولی ظرفیت سه سال اصلاح طلبی امیرکبیر را نداشتیم!

...و این است سرنوشت تکراری ما ! 150 سال است بر روی خط محیط دایره افتان و خیزان راه می پوییم و هر چه تندتر بدویم،زودتر به نقطه اغاز می رسیم!

 

بیشتر بخوانید در کانال زیر:

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۴۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(368) 


« باریکی راه » و « تاریکی پگاه »

 Картинки по запросу

من هر گاه در « سیر زندگی » و « مسیر ارزندگی »

 لحظاتی را « بسیار تاریک » 

و راه پیش روی را « بسی باریک » احساس می کردم؛

یقین می دانستم که خداوند در « خزانه گزینش » و « عکاسخانه آفرینش »

دارد « زیباترین تصویر » و « والاترین تقدیر » را از شخصیتم می سازد ؛ 

زیرا زیباترین عکس ها را در تاریکی ظاهر می کنند.

 بنابراین نه از « باریکی راه » باید ترسید و نه از « تاریکی پگاه ».

 تکامل، « رویشگاهی » است که در آن « نو به نو » باید« رویید»

 و « راهی » است که پیوسته « رو به جلو » باید « پویید »!

نه « سختی سنگ » و نه « لَختی درنگ » !

 

#شفیعی_مطهر

 ------------------------------- 

خزانه : گنجینه،گنج خانه

تقدیر : سرنوشت

لَختی : اندکی ،کمی ،مقداری،بخشی

 

بیشتر بخوانید در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۳۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

              پرستوهای پرافروخته !

 

                 ( یادی از شهیدان رجایی و باهنر)

 #شفیعی_مطهر

Image result

« ...من چندین ماه با یک زیر پیراهن در یک سلول نمناک و بدون آفتاب (در زمستان) ساخته ام .در حالی که رطوبت نصف دیوارش را گرفته بود . یک پتو هم نداشتم که روی انداز یا زیراندازم شود و من با آن وضع دردناک ساخته و خو گرفته ام و به مشابه آن عادت دارم . برایم غیر عادی نیست . غیر ان برایم غیر عادی است . پس خیلی دوست دارم در حالت نخست وزیریم نیز با همان اوضاع و احوال باشم و شرایط کارم با گذشته تفاوت نکرده باشد . چرا که وقتی شب را سر بر بالین می گذارم ، می خواهم نباشند محرومانی که من از حال آن ها غفلت کرده باشم!!» 

                                                                (شهید رجایی) 

امروز هشتم شهریور و سالروز انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت دو یار دلسوز و هنرور رجایی و باهنر است. عنان قلم را رها می کنیم و فرازی را پا به پای او می پیماییم و سپس سری به کوچه باغ های خاطره می زنیم . باشد تا یاد سُرخ آن سبزاندیشان خون طراوت را در رگ های پژمرده زمان و برگ های افسرده زمین جاری سازد .

                                   

                ای گل تو دوش داغ صبوحی چشیده ای

                 ما آن شقایقیم که با  داغ  زاده ایم

رجایی جوانه ای بود از تبار عارفان عاشق و شکوفه ای از تیره شقایق .

او از عشیره عاشورا بود و نوایی از نای نینوا .

بر دل داغی از لاله داشت ، اما بر دل ها داغی از آلاله می کاشت . 

صد زخم از دشنه دشمن بر جان داشت ، اما صد شکوفه از ریاحین رحمت بر زبان .

لب تشنه داشت و دل بر لبه دشنه . اما از لبش صد جویبار محبت می خروشید و در دلش هزار چشمه مودت می جوشید .

دفتر سبز لبانش بهارآفرین بود و کلامش آتشین .

تشنه زلال معارف بود ، اما نه تشنه جرعه ای از آب ، که تشنه جامی از آفتاب.

به ابر ، سخاوت می آموخت و به صبر، مقاومت .پایداریش صبر را خسته می کرد و جان را وارسته . 

در زیر شکنجه نستوه بود و شکنجه گر را به ستوه می آورد .

او صدای شکستن دل را می شنید و زبان اشک را می فهمید .

آه محرومان را تعبیر می کرد و نگاه مظلومان را تفسیر . 

لاله ها را می شناخت و اخگر عشق سرخشان را در دل می گداخت . 

با عشق شقایق ها نسبت داشت و بذر محبت خود را در هر سینه می کاشت .

این بلور بغض پابرهنگان بود که در فریادش می شکست ...و این گونه بود که سخنش بر عمق جان دردمندان می نشست .

ناله های شبگیرش را با حلقه های زنجیر گره می زد . هر حلقه زنجیر هزار خاطره خطر در خاطر داشت و هزار فاجعه درد در باور .

ساغر جانش لبریز از باده آفتاب بود و سرشار از عطر ناب . 

شب های زندان را با اشک های ریزان ، ستاره باران می کرد . 

در خلوت یار گوهر اشک می افشاند و بر دامن سیاه شب مروارید ستاره می نشاند .

غرورش را می شکست تا دل های رنجور را نشکند . 

مردم را چون مردمک دیده می نواخت و از صمیم دل بدانان نرد عشق می باخت .

او ستاره سرخی بود که در پگاهی سپید از چشم آبی آسمان چکید . بر دامن سپید محبت رویید و بر شاخه سبز همت بالید . آن قدر چشم بر آسمان دوخت تا در شعله شوق یزدان سوخت .

دیار فنا را دید و یار بقا را برگزید . 

به خاک دل نبست و سرانجام به رود ابدیت پیوست .

نیلوفر نو اندیش نیاز بود . 

از بستر تیره خاک رویید و به ساقه سپید افلاک پیچید . 

در فصل سبز جوانمردی گل داد و در موسم سرخ ایثار به برگ و بار نشست . 

از هر شاخسارش صد سبد شکوفه آگاهی بر زمین فروریخت و صحن و سرای شهر را به عطر آزادی آمیخت . 

 بیشتر بخوانید در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۵:۴۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(367) 

 

دنیا ،« اسباب بازی » یا« انتخاب سرافرازی » ؟

Картинки по запросу

من « کودکان خردسال » و « طفلان نونهال » را دیدم 

که دنیا و همه مافیها را جز بازیچه ای نمی دانستند.... 

اینان همه دنیا را « اسباب بازی » و « التهاب طنّازی »می دانند. 

و چه جالب است که « آفرینشگر هستی » 

انسان را از « سرمستی »باز می دارد

و دنیا را بازیچه ای برای « تخریب مستان » 

و « فریب دنیاپرستان » می داند: 

اَنّمَا الحَیوه الدُّنیا لَعِب وَ لَهو.  (حدید،20)

در نگاه « اندیشمندان فکور » و « دانشمندان شکور » 

دنیا می تواند « انتخاب سرافرازی » باشد،نه « اسباب بازی »!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

التهاب: برافروختگی ،برافروختن

طنّازی : شوخی،مسخره،به نازخرامندگی 

 

 بیشتر بخوانید در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۳:۴۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 کلاهبرداری ،نیرنگی نهادینه و فرهنگی دیرینه!


قصه های شهر هرت / قصه شصت و پنجم

Картинки по запросу

در شهر هرت هر کسی که صبح از خانه خارج می شود با فکری بدسگال و دو دست فعال ؛ دستی برای برداشتن کلاه و دست دیگری برای گذاشتن کلاه بر سر دیگران وارد جامعه می شود!سال هاست این شیوه نیرنگی نهادینه و فرهنگی دیرینه برای مردم این شهر درآمده است!
 روزی در شهر هرت فردی به دکتر مراجعه می کند. در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه می رسد و از دکتر می خواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد.
دکتر، بازرس را به کناری می کشد و پولی در دست بازرس می گذارد و می گوید :
من دکتر واقعی نیستم! شما این پول را بگیر بی خیال شو!

بازرس که پول را می گیرد، از در خارج می شود.
مریض یقه ی بازرس را می گیرد و اعتراض می کند.

بازرس می گوید : من هم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی آمده بودم، ولی توی مریض می توانی از دکتر قلابی شکایت کنی!

مریض لبخند تلخی می زند و می گوید : 

اتفاقأ من هم مریض نیستم. آمده ام که چند روز استراحت استعلاجی بگیرم برای مرخصی از محل کارم!!!!

و این است حکایت تلخ امروز که هر روز در جامعه شهر هرت استمرار دارد!

  هرکسی به دنبال این است که کلاه یکی را بردارد با فریب و بر سر دیگری بگذارد عنقریب ! البته فعلا این نیرنگ در قاب دین و زیر نقاب آیین صورت می گیرد!!!! 

 

(منبع :اقتباس از یک لطیفه رایج با کمی ویرایش)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

    #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(366)

 

« کاری بایسته » و « ابتکاری شایسته »!

Картинки по запросу

من « غولی بیابانی » را با « طولی غیرعقلانی »دیدم 

که در روز روشن به شهر « سرب و سراب » بدون « نقب و نقاب » وارد شد؛ 

در حالی که همه مردم با دیدن او « وحشت زده و بیمناک » و « چُست و چالاک »

نه با « پای ستیز » که « روی به گریز» نهادند. 

با خود گفتم: ای کاش « هیولاهایی هول انگیز »و « غول هایی بی مهمیز » 

چون « فساد پنهان »، « اعتیاد جوانان » ، 

« بیداد خودکامگان » و « فریاد ستمدیدگان » نیز 

چون این « غول بی نقاب » و « هیولای اضطراب » 

در این شهر ستم زده وارد می شد! 

تا همه او را « می دیدند » ، عربده اش را « می شنیدند»

و « کاری بایسته » و « ابتکاری شایسته »می کردند!!  

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------  

غول : موجودی افسانه ای بسیار بزرگ جثّه و بدهیکل

نقب : راه باریک زیرزمینی،سوراخ زیرزمینی  

مهمیز: افسار،مهار

هیولا : صورت،هیکل وهمناک

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۲۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(365)    

Картинки по запросу

Картинки по запросу

من « راه  رشد و رستگاری » 

و « بارگاه مانایی و ماندگاری » را 

در میان « خرمن سوزان سختی ها » 

و « گلخن فروزان شوربختی ها »  دیدم. 

باید لب را از « گفتار دوخت » 

و دل را « بسیار سوخت»

و « جیوه جمال جان را افروخت » 

تا « شیوه وصال جانان را آموخت ». 

 

#شفیعی_مطهر

---------------------

گلخن : بخاری، تون گرمابه، اجاق حمام، نوعی آتشدان 

 سلوک : رفتن در راهی،روش،رفتار،طی مدارج خاص که سالک باید آن ها را بپیماید تا به مقام وصل و فنا برسد

جیوه : سیماب ، فلزی است به صورت مایعی بسیار سنگین و سیمین فام و درخشان که برای شفاف کردن آینه به کار می رود

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

  

سیمای رایانه در قاب فرهنگ چرتکه 


 #شفیعی_مطهر


 گفت: امروزه بحدالله روند مکانیزاسیون و بهره بردن از دیجیتال در سطح ادارات ،بانک ها ،شرکت ها ، دانشگاه ها و...خلاصه همه عرصه ها به خوبی پیش می رود.

گفتم: خدا را شکر! حالا چه موردی دیده ای که این چنین احساساتی و خوشحال شده ای؟ 

 گفت: وقتی می بینم که همه کارهای روزمره مردم در یک جامعه پیشرفته مکانیزه چه با دقت و سرعت پیش می رود، خوشحال می شوم.

گفتم: البته جای خوشحالی و امیدواری است، به شرطی که استفاده از ابزار مدرنیسم و تفکر مدرنیته با هم هماهنگ باشد.

گفت: ساده تر بگو بفهمم!

گفتم: فکر انسان مثل چتر نجات است، تا باز نشود، نمی تواند انسان را نجات دهد. فکر انسان هماهنگ با مدرن شدن ابزار زندگی، باید باز و شکوفا شود . به دیگر سخن بهره برداری از هر پدیده ، فرهنگ ویژه خود را دارد. مثلا با فرهنگ قاطر سواری نمی شود ماشین سواری کرد!

 مثلا کسی که به جای به کارگرفتن تفکر و اندیشه برای حل مشکلات زندگی به رمالی و فال گیری و طالح بینی روی می آورد، وقتی دستش به رایانه و اینترنت هم می رسد، با آن همین کار را انجام می دهد!!

Картинки по запросу

مثلا می گویند در یک تیمارستان در یک برهه زمانی تصمیم می گیرند تعدادی از بیماران روانی را در شرف بهبود هستند، مرخص کنند.

قرار می شود دکتر روان شناس با چند نفر از بیمارانی نسبتا خوب شده اند، مصاحبه ای بکند.

  دکتر از  نفر نخستین می پرسد: 

اگر به تو یک کش بدهیم ، با آن چکار می کنی؟

 بیمار می گوید : با آن یک  تیرکمان درست می کنم و می زنم شیشه همسایه را می شکنم!

 دکتر دستور می دهد او را بستری کنند.

 چند ماه بعد دکتر مجددا می آید و از او می پرسد: 

اگر به تو یک کش بدهیم ، با آن چکار می کنی؟

 بیمار باز می گوید : با آن یک  تیرکمان درست می کنم و می زنم شیشه همسایه را می شکنم!

دکتر باز هم دستور می دهد او را بستری کنند. 

   چند ماه بعد دکتر تصمیم می گیرد سوال خود را عوض کند!

 دکتر، بیمار را فرامی خواند و به او می گوید : 

اگه یک زن به تو بدهیم، با او چکار می کنی؟

 بیمار می گوید : بسیارخوب! او را به خانه می برم!

 دکتر : آفرین ! خب بعدا چه؟

بیمار : او را می برم و رو ی تخت می خوابانم! 

 دکتر : جالب شد ! بعد چه می کنی؟

 بیمار : پیراهنش را درمی آورم !

 دکتر: به به ! مثل این که عاقل شده ! بعد چه؟

 بیمار : شلوارش را  درمی آورم!

 دکتر : خوبه !

 بیمار : سوتینش را در می آورم !

 دکتر : خب خب! بعد چه؟! 

 بیمار: شرتش را در می آورم !

 دکتر: وای وای ! خب!

 بیمار آن گاه: با کش شرتش یک تیرکمان درست می کنم و می زنم شیشه همسایه را می شکنم!!


 گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(364)  

 

 « سنگ ها » و « سنگرها »! 

 

 Картинки по запросу

 

من رهروی پویشگر » و « پیشروی پژوهشگر » را دیدم 

که از هر « سنگی »، « سنگری » می ساخت 

و از هر « بندی »، « بندری ». 

از هر « خامی » درسی « می آموخت »

و از « ناکامی » تجربه ای « می اندوخت »!
اشتباهات را تجربه « می نامید» 

و پس از هر « شکست » بدون « گُسست »

و با « پویایی بیشتر » و « توانایی برتر »

به سوی هدف « می خرامید».

قله هدف برای هر « پوینده پولادین » و هر « جوینده جهان بین » 

« مشهود » است ،ولی « صعب الصعود» است! 

در کنار هر « گلی لطیف »،« خاری حریف » « روییده » 

و در ورای هر « شکست سخت »،« پیروزی بخت » « بیوسیده » است! 

نگاه اگر مثبت باشد، در بطن هر شکست،« وقوع پیروزی » « نهفته »  

و در متن هر شب تار،« طلوع بهروزی » « خفته » است!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

حریف : هماورد، هم نبرد،طرف شخص در بازی و نبرد

بیوسیدن : انتظارداشتن، توقّع داشتن، طمع داشتن

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۵۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(363) 

 

« میرایی » پیامد « ایستایی »!

 

من در « بُرهه ای از زمان » و در « بَرخه ای از زمین  »

در « پگاهی شبنم وار» و با « نگاهی امیدوار » 

بر  «گونه گُل هستی» و بر « گردونه سمبُل سرمستی » نشستم ؛ 

  امّا چون « چرخش زمین را نگریستم» بر « گردش زمان گریستم»!

آن گاه دانستم که من نیز برای « پویایی و پایایی » آمده ام، 

نه برای « ایستایی و میرایی »! 

من در « بنای بینش » و « سیمای آفرینش »

« نه لَحظِه ای را رام » دیدم 

و « نه لَمحِه ای را آرام »؛

بنابراین نه « دَمی با آرامش خُفتم » 

و نه « بازدمی رامش پذیرُفتم »! 

 « هماره باید آگاه بود»

و « همواره باید راه پیمود ».

« پایایی » در گروی « پویایی » است

و « میرایی » پیامد « ایستایی »!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------- 

بُرهه: روزگار،قسمتی از وقت و زمان

بَرخه: پاره ای از چیزی، جزوی از کُل، حِصّه،بَهره

گردونه: ارّابه،گاری

سمبُل: نشانه ،علامت،مَظهر، نماد، رمز،شعار

 لمحه : یک بار اندک چیزی را دیدن، نگرش دزدکی، چشم زد، مدتی اندک

 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۵۳
سید علیرضا شفیعی مطهر