سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۳۰ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

#طنزسیاهنمایی. 140

آیا تنها راه نجات کودکان کار#خودکشی است!!

گفت: من راهی برای نجات کودکان کار در ایران یافته ام!

گفتم: آفرین بر تو! همیشه فکر خودت را در این امور مثبت به کار بینداز.حالا بگو چه راهی؟

گفت: اگر هر کودک کار می خواهد صدایش شنیده شود،در جامعه شناخته شود،همه او را بشناسند و غمش را بخورند و برایش دلسوزی کنند،فقط یک راه دارد!

گفتم: پس راه حلّ تو همه جانبه هم هست.زود باش بگو! راه حل چیست؟

گفت: #خودکشی!!

گفتم: باز هم رفتی در فاز #سیاهنمایی؟ حرف حسابی و منطقی بزن!آخر #خودکشی هم شد راه حل؟!

گفت: آیا برای رضا کودک 18 ساله که چند روز پیش #خودکشی کرد،تا زنده بود، کسی به فکر نجات او بود؟ حالا که بر اثر فشار زندگی تنها راه نجات خود را در #خودکشی دیده است،ببین در فضای حقیقی و مجازی و رسانه ای در داخل و خارج از کشور چه طوفانی برپاشده است؟ همۀ آنانی که هم اکنون از مرگ نابهنگام این کودک معصوم و مظلوم افسوس می خورند،آیا حاضرند برای نجات سه تا هفت میلیون نفر کودکان زندۀ کار در ایران گامی بردارند؟ حالا که پیکر رنجدیدۀ این کودک مظلوم به زیر خاک رفته،می شنویم که پنج سال پیش در سنِّ 13 سالگی در تلویزیون ج.ا.ا در پاسخ به پرسش «چه آرزویی داری؟» می گوید:«آن قدر سرگرم کار بوده ام که هنوز به آرزوهایم فکر نکرده ام!»

حالا خودت بگو برای میلیون ها نفر از رضاهای زنده چه راه حلی جز #خودکشی داری؟!

گفتم: ........!!!

افسوس!!جز ابراز تاسُّف هیچ پاسخی ندارم!!

#شفیعی_مطهر

http://modara.blogfa.com/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۹ ، ۰۴:۲۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

فهرست وبسایت های استاد  

 

۱ –  وب نامه شفیعی مطهر ( آثار ،مقالات ، سروده ها و روزنوشت های استاد)

http://modara.blogfa.com/

.

۲ – وب باران : دانستنی های زندگی

http://webar.blogfa.com/

.

۳ – زبان آمار( مقایسه ایران و جهان در آیینه آمار و ارقام )

http://aamar.blogfa.com/

.
۴ – گزین سروده های مطهر

http://soroudeha.blogfa.com/

.

۵ – آوای آینه : سروده های استاد

http://avayeneh.blogfa.com/

.
۶ – سخن مطهر : مقالات استاد
http://sokhanemotahar.blogfa.com/

.
۷ – حکایات حکیمانه : (حکایت ها ، سروده ها و سخنان کوتاه حکمت آمیز)

http://30arg.blogfa.com/

.
۸ – به اندیشان : (زندگی نامه نخبگان و به اندیشان ایرانی و خارجی)

http://behandishan.blogfa.com/

.
۹ – نقاشی های خدا :( مناظر زیبای طبیعت)

http://motahar12.blogfa.com/

.
۱۰ – قصه های شهر هرت : (قصه هایی تخیلی از جامعه ای پر هرج و مرج)

http://hertshahr.blogfa.com/

.
۱۱ – حکمت و حکایت :( حکایت ها ، سروده ها و سخنان کوتاه حکمت آمیز)

(اخیراً با حدود 2.500.000 نفر بازدیدکننده تعطیل شد!)

http://30arg.mihanblog.com/

.

۱۲ – اندیشه را ورق بزن :( پرورش اندیشه ، رویش از ریشه - تعطیل شد)

http://spand.blogfa.com/

.
۱۳ – پیام های امیر (ع) : (جلوه های رفتاری و گفتاری امام علی «ع»)

http://payamir.blogfa.com/

.
۱۴ – کرامت انسان : (کرامت انسان و حقوق بشر و حقوق شهروندی- تعطیل شد)
http://karamatensan.blogfa.com/

.

۱۵ – پرواز ، قطره قصه می گوید : (ماجرای مهاجرت یک قطره آب - داستان کودکان)

http://qatreha.blogfa.com/

.

۱۶- پیام های پیامبر : (جلوه های رفتاری و گفتاری پیامبر اکرم «ص»)
http://payamha.blogfa.com/

.

۱۷ – وب نگاشته های شفیعی مطهر
http://webaran.blog.ir/

.

۱۸ – سخن مطهر (در سایت بیان)
http://modara.blog.ir/

 

19- شب تاب (حکایت ها ، سروده ها و سخنان کوتاه حکمت آمیز)  

(اخیراًبا حدود یک میلیون و 500هزار نفر بازدیدکننده تعطیل شد)

shabtaab.mihanblog.com

 

20- دل دیدنی های شهر سرب و سراب

http://amotahar.blogfa.com/


 

21- گزین گویه های مطهر

http://gozinguy.blogfa.com/

 

22- صلح و دین (لزوم استقرار صلح جهانی.شامل قصه هایی درباره لزوم همزیستی)

http://solhodin.blogfa.com/

 

23- طنز سیاهنمایی 

 http://siahnamaei.blogfa.com/

 

علاوه بر وبسایت های فوق ،استاد در فیسبوک،توئیتر،اینستاگرام ،واتس آپ و تلگرام بیش از یک هزار گروه و ده هاهزار نفر مخاطب دارند که روزانه مطالب ایشان را دنبال می کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۹ ، ۱۹:۱۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

یزدان،یکی و سلطان،یکی!

قصّه های شهر هرت/قصّۀ 115

#شفیعی_مطهر

«چه معنی دارد کسی روی حرف سلطان حرفی بزند؟سلطان،سایۀ یزدان است و اوامر ملوکانه همان شعائر خدای یگانه است. هیچ کس حق ندارد حرفی بزند که رهنموهای اعلی حضرت را زیر سوال ببرد. مزخرفاتی مانند «نظر من!!»،«عقیدۀ من!!» و «تحقیقات من!!» در برابر رهنمودهای سلطان هرگز نباید مطرح شود! ما در شهر هرت غیر از حضرت سلطان «من» نداریم. همه چاکر و نوکریم و اعلی حضرت سایۀ خداست! و....»

واعظ درباری در خطابۀ غرّای خود در همایش «در سایه سار سلطنت» ،مرتّب از این گونه هشدارها و اخطارها را در حضور هزاران نفر از درباریان،دولتمردان و کارکنان دوایر دولتی مطرح می کرد. همه حاضران سراپاگوش پی در پی سرها را به نشانۀ تایید در برابر خطیب درباری فرودمی آوردند. 

علّت برگزاری این همایش این بود که اخیراً برخی جوانان تحصیل کرده و روشنفکر نقدهایی نسبت به خودکامگی های هردمبیل در لابه لای رسانه ها و در گوشه و کنار شهر هرت دیده و شنیده می شد. این خبرها بر وحشت هردمبیل و کانون قدرت می افزود؛بنابراین وزارت دربار بر آن شد تا تصفیه ای عمیق و شدید را از قُلّۀ قدرت آغاز کرده تا لایه های درونی و زیرین اداری و اجرایی همۀ افرادی را که میزان اطاعت و تسلیم پذیری آنان نسبت به ذات ملوکانه و اوامر حضرتش کوچک ترین خدشه ای دارد،پاکسازی کنند؛تا همه چاکران و نوکران بی چون و چرا گوش به فرمان و جان نثار باشند.

بنابراین پس از پایان این همایش قرار شد اعلی حضرت در جمع همۀ کارکنان و کارمندان و دولتمردان سخنرانی کنند و مطالبی عجیب و غیرقابل باور مطرح کنند،تا واکنش حاضران را بسنجند. هر کس کوچک ترین شک و تردیدی نشان داد،بی رحمانه تصفیه و اخراج شود تا همۀ چاکران و نوکران یکدست کورکورانه مطیع اوامر ملوکانه باشند!

روز موعود در جمع چندهزار نفری همۀ دولتیان، اعلی حضرت پشت تریبون قرار گرفتند و ضمن سخنانی غیرقابل باور گفت:

«من در فرنگ رودهایی را دیدم که در آن آب از پایین رو به بالا جریان داشت و...»!

در این هنگام ده ها دوربین واکنش حاضران را رصد می کردند که اگر نشانه هایی از شک و تردید در قیافۀ کسانی پیدا شد، آن را ثبت و ضبط کنند تا بعداً آنان را از جمع چاکران حذف نمایند. در این مرحله تعدادی از جوان ترها با پچ پچ و برخی نیز با فریاد اعتراض انجام این عمل را غیرعلمی و غیرقابل باور اعلام کردند.در نتیجه فوراً اخراج شدند!

در ادامه سلطان گفت: 

«چون در شهر هرت مردان جوان بیکار زیاد داریم،باید هر خانواده به ازای هر پسر، دو دختر داشته باشد. چون زنان حق خروج از خانه و اشتغال ندارند،لذا زیادبودن آمار زنان مشکلی برای حکومت ایجاد نمی کند،ولی پسرها همه جویای اشتغال هستند و ما نمی توانیم برای همه شغل ایجام کنیم و...»

در اینجا در بین حاضران همهمه ای ایجاد شد و عدّه ای جوان تر گفتند: 

مگر تعیین جنسیّت زاد و ولد در اختیار پدر و مادر است؟

ماموران امنیتی این سوال را نیز با تشرِ «فضولی موقوف!» سرکوب کردند و معترضان را با توهین و ضرب و جرح اخراج کردند!

در مرحلۀ بعد سلطان در ادامۀ خطابۀ خود گفت:

«همان گونه که تا کنون دیده و شنیده اید ،من در همۀ دوران سلطنت خویش هر روزی رهنمودهایی تازه و گاه متناقض و متضاد با روزهای پیشین فرموده ام! هیچ کس حق ندارد به هیچ وجه رهنمودهای دو روز مرا با هم مقایسه کرده و علّت تضاد و مغایرت آن ها را سوال کند! پس اگر روزی من گفتم زغال،سفید است و ماست،سیاه! هیچ کس نه تنها نباید اعتراض کند،که حتّی حق ندارد به سخن من  شک کند!و...»

در اینجا دوربین ها روی همۀ چهره ها زوم کردند،حتّی در قیافۀ یک نفر نشانه ای از تعجُّب و اعتراض دیده نشد! زیرا از رفتار توهین آمیز و ضرب و جرح معترضان پیشین عبرت گرفته بودند!

بنابراین از حاضران به عنوان جان نثارانِ حلقه به گوش ملوکانه ثبت نام به عمل آمد تا در سمت ها و مقام های کلیدی شهر هرت از آنان استفاده شود.

ماه ها و سال ها گذشت. در این مدّت چه بسیار فرزندان پسر دوم خانواده ها را در بدو تولّد به سطل زباله انداختند و چه بسیار معلّمان ناگزیر بودند که در جغرافی بگویند رودها از دریا سرچشمه گرفته و به قلّۀ کوه می ریزند!!و...

روزی ملکه درد زایمان گرفت. او دومین فرزند خود را حامله بود.وی را به زایشگاه بردند. پس از انجام زایمان و وضع حمل وقتی ملکه را به کاخ سلطنتی بردند،سلطان از همراهان ملکه سراغ شاهزاده را گرفت. آنان گفتند:

اعلی حضرتا! اتّفاقاً پس از زایمان چون دیدند نوزاد پسر است، پزشک فوراً او را چون همۀ نوزادان پسر خانواده ها به سطل زباله انداخت! 

شاه خشمگینانه بر سر و روی خود کوبید و فریاد زد:

احمق ها! این قانون را گفتم تا برای مردم اجرا کنید،نه من!!

ولی کار از کار گذشته بود و شاهزاده نیز به خیل هزاران نوزاد زنده به گور پیوسته بود!!

http://modara.blogfa.com/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۹ ، ۰۳:۴۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1552) 

«جان بینش» و «جهان آفرینش»

برای شناخت هر «وادی»،«سوادی» لازم است.

ولی آن که «برگی از کتابِ حکمت» و «گلبرگی از کتیبۀ معرفت» را بیاموزد،

دیگر نه نیاز دارد که از «سواد،سودی» برد و نه از «جهاد،جودی»!

او با «گوش جان» و «هوش نهان»،

سخنِ «جانِ بینش» و «جهانِ آفرینش» را می شنود

و بدون «زبان» و «بیان» با طبیعت سخن می گوید. 

او «بوی شقایق» را از «سبوی حقایق» احساس می کند

و «رایحۀ پاکدستی» را از «لایحۀ هستی» می بوید.

او «زبان گُل» و «بیان بُلبُل» را می فهمد.

او نه تنها «صدای آبشار»،که «ندای کوهسار» را هم می شنود.

او از «مویه های موجِ مهر» تا «گویه های اوجِ سپهر»  را درک می کند،

او با «دیدن هالۀ زمان» و «شنیدن نالۀ زمین»،

با «درک حقایق» و «ترک علایق»،

«راز زندگی» و «رمز ارزندگی» را درمی یابد!

#شفیعی_مطهر

------------------------------- 

وادی: رودبار، رود، دَرّه ، صحرا، بیابان

کتیبه: سنگ نبشته

لایحه: نوشته

هاله: خرمن ماه ، دایرة نورانی که گاه گاه گرداگرد ماه ظاهر می شود.

 

http://modara.blogfa.com/

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۹ ، ۰۵:۲۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #طنزسیاهنمایی.139

از تو می ترسند!!

گفت: در مناظره های نامزدهای ریاست جمهوری هر کدام به قدری وعده های قشنگ می دادند که می گفتیم ای کاش می توانستیم به همۀ آنان رای بدهیم. در آن صورت کشور گلستان می شد!

گفتم:اکنون هم تقریباً  همه با هم کشور را اداره می کنند! یکی به عنوان رئیس جمهور و دیگری معاون اول ریاست جمهوری و دو نفر دیگر به عنوان رُوسای دو قوّۀ مقنّنه و قضائیه مشغول خدمت هستند!

گفت: آن وقت شعار می دادند و هر کدام می گفتند اگر مردم به من اعتماد کنند و به من رای بدهند من این کشور را گلستان می کنم و همه مشکلات را حل می کنم.

در هر صورت الان سه نفر با هم جلسه می گیرند و سه نفر با هم برای مردم این کشور تصمیم می گیرند یعنی کشور سه رییس جمهور هم زمان دارد اما در جامعه از نتیجه و عایدی این جلسات خبری نیست و روز به روز گرفتاری های ملت بیشتر می شود و گرانی و تورّم کمر مردم را شکسته است.

حالا سوال من این است که اگر هر سه دست از سر مردم بکشند،آیا وضع کشور از این بدتر خواهد شد؟

می گویند یک نفر بچّۀ خردسالی را بغل کرده بود و بچه مرتّب جیغ می کشید و گریه می کرد و او می کوشید بچه را آرام کند.یک نفر به او گفت : بچه از خود تو می ترسد و گریه می کند. تو او را زمین بگذار،خودش آرام می شود. 

او چنین کرد و بچه آرام شد!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

#شفیعی_مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۰۴:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1551) 

«ثبات تقدیر» در «اِثبات تغییر»

در جهان آفرینش هر «پدیده» و «آفریده»،

در «حالِ تغییر» و به «دنبالِ تاثیر» است. 

تنها «فصلِ تغییرناپذیر»،«اصلِ تغییر» است.

انسان برای رسیدن به «قرار» و «استقرار»،

با همه هستی «سرِ ناسازگاری» و «نظرِ بی قراری» دارد.

در حالی که «ثباتِ تقدیر» در «اِثباتِ تغییر» است.  

کسی به «رامش روان» و «آرامش جان» می رسد،

که بپذیرد هستی نه «دوام» دارد و نه «آرام»!

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

تقدیر: اندازه گرفتن ،فرمان خدا، سرنوشت  

ثبات: بر جای ماندن ، پایدار بودن، دوام یافتن ، پایدار بودن، پایداری، عزم  راسخ عزمی ، ثابت عزمی، قدم  استقامت، پایداری .

اثبات: ثابت کردن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۹ ، ۰۵:۵۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #طنزسیاهنمایی.138

اسمشو نیار،خودشو بیار!

گفت: پیش از انقلاب در مبارزه با رژیم شاه ، کمونیست ها با این روش «ماکیاولیستی» که :«هدف،وسیله را توجیه می کند»،کارهای مبارزاتی خود را پیش می بردند. یعنی اگر هدف خود را مقدس می دانی،در راه رسیدن به آن هدف از هر وسیلۀ نامشروع و غیراخلاقی و ناپسند و حتّی جنایت هم می  توانی بهره بگیری. ما این روش غیراخلاقی را نامشروع شمرده،محکوم می کردیم.

گفتم: این روش نه تنها شرعی نیست،بلکه عقلانی و اخلاقی و انسانی هم نیست.

گفت: ولی متاسفانه برخی سیاستمدارها این روزها از هر وسیله حتّی دروغ و تهمت هم بهره می گیرند تا رقیب را از صحنۀ رقابت بیرون کنند.اینان حتّی با توسُّل به یک حدیث «مباهته» کار خود را توجیه شرعی نیز می کنند!

گفتم: پس اینان فعلاً این روش ماکیاولیستی را تایید می کنند؟

گفت: در گفتار که نه! ولی در رفتار کاملاً به آن عمل می کنند!

می گویند روزی ناصرالدّین شاه در شکارگاه همراهان خود را گم کرد. شب فرارسید .ناگزیر دنبال پناهگاه امنی می گشت تا شب را در آنجا بگذراند. ناگهان قلعه ای را دید. جلو رفت و در زد. یک روستایی در را باز کرد. ناصرالدّین شاه از او خواست اجازه دهد تا شب را در آنجا سپری کند. میزبان پذیرفت. شب سردی بود. ناصرالدّین شاه از میزبان پتو یا رواندازی خواست. میزبان گفت:

ما فقط یک جُل قاطر داریم!

 ناصرالدّین شاه برآشفت که «شاهنشاه و جُلِ قاطر؟!»

ساعتی گذشت. شاه به شدّت از سرما می لرزید. ناگزیر میزبان را صدا کرد و به او گفت:

«آن رواندازی که می گفتی خودشو بیار،ولی اسمشو نیار!»

حالا این سیاسیون ما هم دربارۀ این روش ماکیاولیستی چنین عمل می کنند. خودشو میارن،اسمشو نمیارن!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۹ ، ۰۴:۱۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1550)

«شمشیر» یا «تدبیر»؟!!

اگر جهان را در «کمندِ آلایش» و «نیازمندِ پالایش» می بینیم،

«راهِ تغییر» و «بزنگاهِ تاثیر»،

نه «شمشیرِ خونریز»،که «تدبیرِ مهرآمیز» است!

آن چه جوامع انسانی را به «فضایل می آراید» و از «رذایل می پالاید»،

«زبانِ فرهنگِ گفتگو» است،نه «بیانِ تفنگِ های‌وهو».

این، «جهان را می سوزد» و آن ،«انسان را می سازد» !

این ،«خون می ریزد» و آن،«اندرون را برمی انگیزد».

بیاییم از «نهالِ گُلوله،گُل بچینیم» و در «ملالِ بَیغوله،بُلبُل ببینیم».

آن گاه است که «شکوفۀ انسانیّت می شکفد» 

و «کوفۀ خشونت را می شکافد»!

#شفیعی_مطهر

------------------------------

بزنگاه: جای زدن،مقصود 

بَیغوله: کنج،گوشه، بی راهه ،ویرانه،گوشه ای دور از مردم

کوفه: نماد غم و غصّه و مصیبت

کانال رسمی گاه گویه های مطهر

https://t.me/gaahgooye

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۹ ، ۰۵:۱۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی.137  

ابزار جاسوسی!

گفت: من نگران آیندۀ سیاستمداران و دیپلمات ها هستم! 

گفتم: چرا؟

گفت: می گویند بعد از سال ۲۰۲۰ اپلیکیشن هایی می سازند که قادر خواهند بود از طریق آنالیز حالت‌های صورت بگویند که کلام گفته شده دروغ است یا راست ! تصور کنید چه اتفاقی برای سیاستمداران خواهد افتاد!!

گفتم: بنابراین دروغ از سپهر سیاست حذف خواهد شد!

گفت: به این خیال باش!

گفتم: چرا؟ مگر خودت نگفتی این اپلیکیشن مشت دروغگو را باز و او را رسوا می کند؟

گفت: دیپلمات حرفه ای کسی است که برای دروغگویی یا راهی می یابد و یا راهی می سازد!

گفتم: مگر چنین چیزی امکان دارد؟ مثلا چه راهی می تواند بسازد؟

گفت: مثلاً می گویند این اپلیکیشن ها ابزار جاسوسی دشمن است و می خواهند نسل جوان را بفریبند،پس استفاده از آن ممنوع است!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی گاه گویه های مطهر

https://t.me/gaahgooye

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۹ ، ۰۵:۳۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

مسابقۀ بی سابقۀ هردمبیلی!

قصّه های شهر هرت. قصّۀ 114

#شفیعی_مطهر

روزی اعلی حضرت هردمبیل با تفرعُن خاصّ خود بر تخت سلطنت نشسته بود و درباریان چاپلوس و ریزه خوار خوان استبداد گوش تا گوش نشسته بودند و هر یک به بهانه ای از شاه و شیوۀ سلطنت افتخارآمیز او تعریف می کردند. 

در این میان شاه از درباریان پرسید: 

مردم شهر بیشتر دربارۀ چه موضوعی و چه شخصی بیشتر حرف می زنند؟ آیا همۀ مردم هم مثل شماها همه جا از ما و خدمات طلایی ما تعریف می کنند؟

درباریان در آغاز سکوت کردند چون کسی را ندیده بودند که از شاه تعریف کند. شاه با همۀ خِنگی اش علّت سکوت آنان را فهمید،لذا مجدّداً تاکید کرد:

دقیقاً به من بگویید مردم درباره چه کسانی بیشتر سخن می گویند؟ یعنی اسم چه کسانی بر سر زبان هاست؟

در اینجا زبان ها باز شد و هر یک دربارۀ یکی از ورزشکاران یا قهرمانان یا نویسندگان یا خوانندگان و...یا یکی از رویدادهای ورزشی،هنری و...سخن گفتند.شاه با ناراحتی فریاد زد: 

پس ما چی؟ کسی دربارۀ ما حرفی نمی زند؟ همه جا باید نام ما،عکس های ما و سخنان قصار ما بر در و دیوار شهر و ادارات و مدارس و کلاس ها و....توی چشم ها باشد!

پس از سکوتی فراگیر و طولانی صدراعظم سکوت را شکست و گفت:

اعلی حضرت باید یک کار صدادار تبلیغاتی بکنند تا ما بهانه ای پیدا کنیم و نام مبارک ملوکانه و کارهای بی نظیر و قهرمانانۀ اعلی حضرت را مرتّب در رسانه ها تکرار کنیم و بر سر زبان ها بیندازیم.

شاه پرسید: چه کنیم؟ چه کار صدادار و پرهیاهویی بکنیم که ناممان بر سر زبان ها بیفتد؟

همه به فکر فرورفتند. ناگهان یکی سربرآورد و پس از کسب اجازه به عرض رسانید:

من پیشنهاد می کنم یک مسابقۀ اسب سواری ترتیب دهیم. در آن مسابقه اسب اعلی حضرت از همۀ اسب ها سبقت بگیرد. آن گاه ما با کف زدن و تشویق همۀ مردم را تحریک کنیم تا همه درباره پیروزی کم نظیر اعلی حضرت حرف بزنند.

این پیشنهاد مقبول افتاد. بنابراین قرار شد صدراعظم تدارکات لازم را برای برگزاری این مسابقه انجام دهد.

برای این کار بهترین و چابک ترین اسب شهر هرت را برای اعلی حضرت در نظر گرفتند و در کنار آن چند راس قاطر و یابوی لاغر و ضعیف را آمادۀ مسابقه کردند. روز موعود شهر را تعطیل و همۀ مردم را برای تماشای مسابقۀ هیجان انگیز و تماشایی اسب دوانی فراخواندند. یک شاغلام حمّال بود که با خرِ شَل و پیرش بارکشی می کرد. او هم در آخر خرِ خود را آورد و خواهش کرد اجازه دهند او و خرش هم در مسابقه شرکت کنند. مسئولان که خیالشون راحت بود که خر شل شاغلام که نمی تواند همپای اسبان بدود،لذا خواهش او را پذیرفتند و شاغلام و خر شل او هم به صف اسب های مسابقه افزوده شد.

چون هردمبیل هرگز اسب سواری نکرده و در آن مهارتی نداشت.لذا استادان فن به او سفارش کردند فقط افسار اسب را در دست بگیرد و آن را هی کند.

وقتی سوت آغاز مسابقه را به صدا ذرآوردند،همۀ سوارکاران از جمله هردمبیل و شاغلام نیز حرکت کردند.

تماشاچیان که بیشترشان از عوامل درباری و نیروهای نظامی و امنیتی با لباس شخصی بودند ،همه ناگزیر بودند با کف زدن و هورا اسب هردمبیل را تشویق کنند. هردمبیل نیز با کمال غرور و تفرعن چون رستم دستان بر گُردۀ رخش قدرت نشسته و به همه فخر می فروخت.ناگهان بچه گربه ای از بین جمعیت تماشاچی به میان پیست اسب دوانی پرید! اسب هردمبیل با دیدن بچه گربه رم کرد و اعلی حضرت را به میان جمعیت پرتاب شد!

غوغایی برپا شد. جند نفر از ندیمان و ماموران کوشیدند اعلی حضرت و چند نفر از تماشاچیان مجروح و خون آلود را از صحنه به درببرند و به اورژانس برسانند. 

در این بین قاطرسواران و یابوسواران نیز سرگرم این حادثه شدند و از ادامه مسابقه بازماندند.در نتیجه این برنامۀ کار صدادار اعلی حضرت نیز با شکست روبه رو شد و سرانجام خرِ شَلِ شاغلام به عنوان برنده این مسابقه بی سابقه اعلام شد!!

کانال رسمی گاه گویه های مطهر

https://t.me/gaahgooye

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۰۴:۲۵
سید علیرضا شفیعی مطهر